عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : شنبه 10 آبان 1393
بازدید : 717
نویسنده : رسول رشیدی
قانونی در عزلت :  " مطالعه جرم شناختی و حقوقی  بزه کودک آزاری "
 
با تاکید بر قانـون حمایت از کودکان و نوجوانان ( مصوب 1381)
 
طرح مساله :
 
نقض حقوق کودکان و کودک آزاری ، سابقه ای طولانی در تاریخ بشری داردكه در هر دوره ای از تاریخ ، تعریفِ مفهومی آن متفاوت و معمولاً فاقد بار معنایی منفی بوده است؛ برای مثال در تمدنهای قدیمی دختـــران جوان اغلب به منظور سوء استفاده جنسی به معابد بابل هدیه می شدند و یا در رم کشتن فرزند حق قانونی والدین بود ، فروش دختران در چین قدیم رایج بود ، اعراب دختران خویش را زنده بگور می کردند و زمانی هم بویژه در عصر صفــوی و نیز در دوره های بعدی تاریخ ایران ، شاهد روسپی خانه های ویژه برای پسران خردسال و جوان هستیم . حتی در قرون معاصر نیز شاهد چنین برخوردهایی با موضوع کودکان و البته در قالبهای به مراتب خطرناک تر ،  نظیر قاچاق کودکان برای امور جنسی ، قاچــاق اعضای بدن کـــودکان و ... می باشیم . اما آنچه که در این پروسه زمانی از قدیم تا به حال ، قابل تـــوجه و تامل می باشد ، غفلت جهانی از توجه به حقوق کودکان  است .
 
    حقــوق کـودکان از جمله مسائلی است که تا چندین سال قبل ، چه در ایران و چه در سایر کشـــورها و نیز در عـرصه بین الملل ، چندان مورد توجه نبوده است  . شاهد این ادعا  اینکه ،کنــوانسیون حقوق کودک در سال 1989 از سوی سازمان ملل به تصویب رسید در حالیکه تقریباً 40 سال قبل از آن یعنی در سال 1948 اعلامیه جهانی حقوق بشر از سوی سازمان ملل به تصویب رسیده بود . البته قبل از تصویب کنوانسیون جهانی حقوق کودک ، چند اعلامیه در این رابطه به تصویب کشورها رسیده بود ؛ من جمـله اعــــلامیه حقوق کودک ژنو ( 1924 ) و اعلامیه حقـــوق کـــودک مجمع عمومی سازمان ملل متحد ( 1959 ) اما در هیچکدام از این اعلامیه فراخور وضعیت کودکان و متناسب با کنوانسیون جهانی حقوق کودک،  به حقوق کودکان صریحاً توجه نشده بود . اختلاف زمانی فاحش در توجه صریح و مستقیم به حقوق کودکان  و به عبارت بهتر غفلت جهانی از حقـــوق کودکان ، دلایل متعدد و قابل توجهی دارد که می بایست ریشه و مبنای این دلایل را در آداب و سنن ملی کشورها ، فرهنگ و ... جستجو کرد .
 
بشر در طی تاریخ زیست جمعی خــویش معمـــولاً به انسانهای فاقد کمال عقلی و ذهنی ـ همچون اطفال و مجانین ـ به چشم افراد ناقص و در حکم مال و قابل تملک برای خویش و در نتیجه محروم از حقوق اجتماعی می نگریسته ، بطوریکه  این امر و من جمله حس تملک نسبت به کـــودکان و اینکه کودک به هـــر روی متعلق به والدین خویش است ، از دلایل اصلی بی توجهی و کم توجهی به حقوق کودکان بوده است .
 
 آثار این طرز تفکر را حتی در دوران معاصر دنیای غــرب نیز می توان مشاهده کرد ؛ بطوریکه برخی از اندیشمندان برجسته غربی ، معیار بهره مندی از حقوق بشر را شرط دارا بودن تعقل می دانستند و بر همین مبنا کودکان را از جمله افراد محروم از حقوق بشر محسوب می داشتند و اعتقاد بر این داشتند که فقط انسانهایی از حقوق بشر بهره مند می شوند که صاحب قدرت تعقل باشند .
 
چنین طرز تفکری در خصوص حقوق کودکان و معضلات متعدد پیش آمده در رابطه با نقض حقوق اولیه کودکان ، باعث شد که سازمــان ملل در سال 1989 ،کنوانسیون جهانی حقــوق کودک را به تصویب رساند این کنوانسیون دارای یک مقدمه و 54 ماده است که 41 ماده آن اختصاص به حقوق کودکان و 13 ماده آن درباره چگونگی اجرای آن در کشورهای عضو بحث می کند . این پیمان بطور کلی چهار زمینه اصلی در رابطه با حقوق کودکان مورد توجه قرار می دهدکه عبارتند از رشد ، بقا ، حمایت و مشارکت .
 
      اکثریت کشورهای دنیا به عضویت این کنوانسیون درآمده و متعهد به تصویب قوانین داخلی لازم در جهت اجرای بهتر و مناسب قواعد این کنوانسیون در سطح ملی شده اند . جمهوری اسلامی ایران در سال 1372 و با اعمال حق شرط ( در چارچوب مقررات شرع و به شرط عدم تغایر مفاد پیمان با شـــرع اسلام ) به این کنـــوانسیون پیوست . بر اساس ماده 3 پیمان نامه جهــانی کودک ، منافع عالیه کـــودک باید در هر اقـدامی از سوی سرپرستان و والدین مورد توجه قرار گیرد. بر اساس این ماده، دولتها نیز موظف شده اند در صورت کوتاهی والدین نسبت به فـــرزندان، حمـــایتها و مـراقبتهای لازم را از آنان انجام دهند. بر اساس ماده 19 این پیمان نامه ، کشورهای عضو برای حمایت از کودکان در برابر خشونت های جسمی و روانی هر گونه آزار، بی توجهی و سهل انگاری باید اقدامات قانونی، اجتماعی و آموزشی لازم را به عمل آورند. دولتهای امضا کننده پیمان نامه جهانی حقـــوق کودک موظف شده اند که اقدامات لازم برای محافظت از کودکان در برابر استفاده غیر مجاز از مواد مخدر، داروهای روانگردان و قاچاق این مواد را انجام دهند.از سوی دیگر ماده 37 این پیمان نامه به صراحت می‌گوید: " هیچ کودکی نباید مورد شکنجه، رفتار ستمگرانه و بازداشت غیر قانونی قرار گیرد و مجازات اعدام و حبس ابد در مورد خلافکاری‌های کودکان زیر 18 سال ممنوع است."
 
   با اینکه در دین اسلام ، کودک جایگاه ویژه ای دارد و این مکتب دستورات بسیار مهم و حساسی را در زمینه نحوه برخورد با کودک و رعایت همه جانبه حقوق وی به والدین ارائه می دهد که هدف تمامی آنها توجه خاص به کودکان و تاکید بر اهمیت دوران کودکی می باشد و حتی بسیاری از آیات قرآن کریم و احادیث منقـول از اولیاء دینی تاکید فـــراوان به کامل شدن حقوق کودکان داشته و والدین را ملزم به رعایت حقوق کودکان نموده و آن را جزء لاینفک تکالیف دینی و مذهبی آنان می داند.[1]  
 
اما علیرغم این مبنای دینی روشن و قابل تحسین ، عضویت مشروط ایران در کنوانسیون جهانی حقوق کودک و در کنار آن ناچیز بودن آگاهی عمومی جامعه نسبت به پدیده کودک آزاری ، فقدان مرز مشخص و تعریف شده برای کودک آزاری و تنبیه تربیتی و تجویز تنبیه در برخی از قوانین موجود و برداشت نامناسب از این تجویز ، نتوانست معضلاتی را که در زمینه حقوق کودک بویژه کودک آزاری ، وجـــود داشت رفع کند .
 
 برای مثال ماده 1179 قانون مدنی مقرر داشته است : " ابوین حق تنبیه طفل خود را دارند ولی به استناد این حق نمی توانند طفل را خارج از حدود متعارف تادیب تنبیه نمایند . " یا ماده 59 قانون مجازات اسلامی ، اقدامات والدین را که به منظور تادیب یا حفاظت کودکان انجام می شود به شرط رعایت حدود متعارف تادیب و محافظت جرم نمی داند . فهم معنای حدود متعارف تادیب و تنبیه و عدم تعیین آن توسط قانونگذار و در نتیجه واگذاری آن به تشخیص عرف،  موجبات سوء استفاده از قانون را برای برخی از والدین و سرپرستان قانونی اطفال فراهم نموده است .
 
   با اینکه بیش از یک دهه از پیوستن ایران به این پیمان نامه جهانی می‌گذرد، اما متاسفانه هر روز شاهد افـزایش مشکلاتی چون کار اجباری کودکان، کودک آزاری، سوء استفاده‌های جنسی، قاچاق اعضاء کودکان  و ... هستیم.  براساس آمار سازمان جهانی بهداشت در سال 1999، چهل میلیون كودك زیر 14 سال در سراسر جهان در معرض انواع كودك آزاری‌ها قرار گرفته‌اند‌. آمارهای مختلف حتی در كشورهای پیشرفته بیشتر تخمینی است و موارد واقعی همیشه بیشتر از آمارهای تخمینی است. برای مثال بررسی ها در خصوص روابط میان خانواده و فرزندان نشان می دهد ، در مقابل یک مورد کودک آزاری که فاش می شود، حداقل ٢٠ مورد دیگر پنهان می ماند.
 
مبحث اول : انواع کودک آزاری ، علل و نتایج آن
 
کودک آزاری عبارت است از هر گونه فعل یا ترک فعلی که موجب آسیب یا تهدید سلامت جسم و روان و یا سعادت و رفاه و بهزیستی کودک و نوجوان زیر 18 سال به دست والدین یا افرادی که نسبت به او مسئول هستند می شود . بر اساس معیارهایی که سازمان جهانی بهداشت از کودک آزاری ارائه نموده است ، می توان اقسام کودک آزاری را به شرح ذیل تقسیم بندی نمود .
 
الف : انواع کودک آزاری :
 
1- کودک آزاری جسمی :
 
مواردی چون كتك زدن با دست ، ضربه زدن ، داغ کردن ، سوزاندن با قاشق داغ  ، شکستن استخوان ، زخمی کردن، ایجاد صدمات داخلی من جمله خونریزی درونی ، کشیدن گوش و موی سر ، سیلی زدن ، نیشگون گرفتن،  پرتاب کردن ، فشردن ، تکان دادن ، شلاق زدن ، استفاده از آتش سیگار ، گاز گرفتن ، گذاشتن فلفل در دهان كودك  ، کوبیدن سر به دیوار ، ایجاد سیاهی و کبودی در بدن کودک و هر شیوه دیگر از ایجاد آسیب جسمانی ، از مصادیق بارز کودک آزاری جسمی می باشد .[2]
 
2- کودک آزاری روانی و عاطفی :
 
 مواردی چون تحقیر کردن ، مسخره کردن ، سرزنش ، طرد نمودن ، محرومیت عاطفی ، برخورد خشونت آمیز ، آزارهای کلامی ، کنترل شدید و نا معقول ، دست انداختن ، ترساندن ، انتظارات نامناسب ، اعمال خشونت علیه همسر در برابر چشمان کودک، ناسزا گفتن و کلیه اقداماتی که کارکردهای روانشناختی رفتار و رشد کودک را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد از مصادیق کودک آزاری روانی و عاطفی به حساب می آید .
 
3- کودک آزاری جنسی :
 
 تماس جنسی با کودک و یا هر گونه تعامل جنسی بین کودک و بزرگسال را کودک آزاری جنسی می گویند . تعامل ممکن است دامنه وسیعی از رابطه جنسی تا نمایش آلت تناسلی فرد بزرگسال به کودک ، اجبار کودک به نشان دادن آلت تناسلی خود به فرد بزرگسال ، وادار ساختن کودک به روسپیگری ، استفاده از کودک در حوزه هرزه نگاری اینترنتی ( پورنوگرافی ) و ... را شامل بشود .
 
4- کودک آزاری آموزشی :
 
آسیب ها و آزارهایی که از طریق نظام آموزشی و عموماً به توسط معلمان ، شیوه های تدریس ، محتوای کتابها و ... در دانش آموز ایجاد می شود در این حوزه قرار می گیرد . البته عموماً آزار آموزشی با آزار جسمی ( مثل تنبیه بدنی ) یا آزار روانی ( مثلاً تحقیر دانش آموز ) همراه است ، اما در مجموع نادیده گرفتن تفاوتهای فردی دانش آموزان ، ایجاد رقابتهای ناسالم و شدید بین آنها ، ایجاد فشارهای روانی و ... از مصادیق بد رفتاری آموزشی تلقی می شود .
 
 
 
5- کودک آزاری اقتصادی :
 
 عموماً آزار اقتصادی در معنای سوء استفاده و بهره برداری از کودک در جهت کسب درآمد و عدم تخصیص آن درآمد به خود کودک استعمال می گردد . واداشتن کودک به کارهای خارج از خانه ، کار اجباری ، تکدی گری ، الزام به انجام کار درآمد زا در محیط خانه و ... از مصادیق این نوع بد رفتاری محسوب می شود .
 
6- کودک آزاری ناشی از غفلت :
 
 بر خلاف پنج مورد قبل این نوع کودک آزاری بصورت غیر عمدی و در اثر غفلت و مسامحه اتفاق می افتد ،  به این معنا که عدم توجه کافی و لازم والدین نسبت به تامین نیازهای اولیه جسمی و روانی کودک و در حقیقت رابطه کم و جزئی والدین و سرپرستان با کودک ، کودک آزاری ناشی از غفلت نامیده می شود . غفلت از تامین نیازهای اولیه جسمی و روانی کودک همچون تغذیه ، پوشاک ، نظافت ، ابراز عشق و علاقه ، عدم تربیت مناسب و... تحت عنوان کودک آزاری ناشی از غفلت قابل بحث است .
 
ب : علل کودک آزاری
 
معمولاً شناسایی دلایل یک معضل از دو حیث یادگیری علمی آن معضل و نیز در بکارگیری روشهای مناسب در جهت پیشگیری از آن حائز اهمیت است . معضل کودک آزاری نیز از این قاعده مستثنی نیست و به حقیقت شناسایی دلایل کودک آزاری گامی مهم در جهت موفقیت برنامه پیشگیری از وقوع این پدیده به حساب می آید .
 
دلایل کودک آزاری را می توان با توجه به چند بعدی بودن این پدیده ، به این معنا که کودک ، کودک آزار و شرایط اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ابعاد آن را تشکیل می دهند در سه دسته به شرح ذیل تقسیم بندی نمود :
 
1- دلایل موجود در فرد آزار دهنده :
 
 اختلالات روانی ، عقده های روانی ، سابقه تنبیه و آزار در دوران کودکی ، اضطراب ، افسردگی ، عصبانیت زائد ، وسواس ، شخصیت ضداجتماعی ، اعتیاد به مواد مخدر یا الکل ، نداشتن مهارت فرزند پروری و در والدین و یا سرپرستان قانونی کودک ، سواد والدین ، والدین جوان ، پیشینه كیفری و سوابق مجرمانه ، عدم آشنایی والدین و افراد خانواده نسبت به حقوق كودك به علت اطلاع رسانی غیر شفاف و محدود در مورد كودك و حقوق او از سوی رسانه های همگانی بخصوص صدا و سیما و ... از عمده دلایل کودک آزاری در فرد آزار دهنده محسوب می شود .
 
2- خصوصیات کودک آزار دیده :
 
 دلایلی چون فرزند اول خانواده بودن ، نارس بودن ، داشتن معلولیت جسمی و ذهنی ، تولد ناخواسته و یا نامشروع ، فرزند خواندگی ، مشکلات رفتاری ، ظاهر فیزیکی بد ، لاغر و قیافه زشت و ... در این دسته قرار می گیرند . 
 
3- دلایل اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی :
 
 اموراتی چون مشکلات شغلی ، نوع شغل ، بیکاری ، فقر ، تورم ، صنعتی شدن جوامع ، خانواده های پرجمعیت ، زندگی در مناطق حاشیه شهرها  ، مشکلات رفتاری والدین با یکدیگر ، خانوادهای از هم گسیخته بویژه طلاق ، مرگ یا فقدان یكی از اعضای خانواده ، فقدان حمایتهای اجتماعی و نظارتی ، وجود حس تملک نسبت به کودک ، پذیرش تنبیه بدنی به عنوان فرهنگ از سوی جامعه ، وجود قوانین مبنی بر مجاز بودن تنبیه ، مهاجرت و ... در این بند جای دارند .    
 
 
ج : نتایج کودک آزاری
 
آثار و نتایج کودک آزاری از دو حیث آثار کوتاه مدت و آثار بلند مدت قابل بحث است ؛ به این معنا که برخی از این آثار منحصراً در مورد کودک اتفاق می افتد و صرفاً مشکلاتی را برای خود او ایجاد می کند . اما آثار بلند مدت نشانه ها و بقایای کودک آزاری در زندگی آینده فرد است که متوجه اجتماع و افراد دیگر در آتیه می شود .
 
    بر این اساس عوارض جسمی و عاطفی همچـون ترسهای شدید ، بی خوابی ، اضطراب ، افسردگی ، هیجان زائد ، احساس گناه ، احساس نا امنی ، احساس زائد و غیر مفید بودن ، انزوا طلبی ، پرخاشگری ، کاهش اعتماد به نفس ، بی‌اشتهایی یا پر اشتهایی افراطی  ، جلوه‌های ترس مرضی از مردان ، رفتارهای مخالفت آمیز ، فرار از خانه ، خودکشی ، انتقام جویی ، اختلالات بینایی و شنوایی ، فوت ،  اشکالات کلامی ، آسیب مغزی ، ناتوانی در یادگیری ، عقب ماندگی ذهنی ، عقب ماندگی رشد اجتماعی و تربیتی ، بروز شخصیت نابهنجار و ضداجتماعی،  بزهکاری و ... از آثار زودرس این معضل در کودکان به شمار می رود .
 
    پر واضح است که کودکانی با چنین وضعیت جسمی و روانی در آینده نخواهند توانست افراد مفید برای خود ، خانواده و جامعه خویش باشند که این امر مشکلات متعددی را برای خود جامعه از حیث نداشتن نسل سالم و پویا ، بزهکاری ، افزایش آمار جرم و جنایت ، خانواده های مورد دار و ... به عنوان پیامدهای دیررس این معضل خواهد داشت .
 
معضلات پیش آمده و عدم تکافوی قوانین در جهت جلوگیری از پدیده کودک آزاری، قانونگذار را بر آن داشت تا جهت مقابله با پدیده کودک آزاری ، قانــــون حمایت از کودکان و نوجوانان را در سال 1381 در 9 ماده به تصویب رسانده و عملاً جرمی بنام کودک آزاری را با ضمانت اجرای حبس و یا جزای نقدی وارد مجموعه قوانین کیفری نماید . قانون مزبور ضمن شناسایی برخی از اقسام کودک آزاری به عنوان عمل قـــابل مجازات ، در نـوع خود پیشرفت بسیار مهمی در عرصه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان زیر 18 سال به حساب می آید که ذیلاً به نقد و بررسی این قانون پرداخته می شود .
 
مبحث دوم : نقد و بررسی قانون حمایت از کودکان و نوجوانان 
 
همانگونه که عنـوان شد قانـــون حمایت از کودکان و نـوجــوانان در سال 1381 در 9 ماده به تصویب رسید و عمــلاً جرمی بنام کودک آزاری با ضمانت اجرای حبس و یا جزای نقدی وارد مجموعه قوانین کیفری شد. ذیلاً به نقد و بررسی پیرامون این قانون پرداخته می شود :
 
ماده 1 : " کلیه اشخاصی که به  سن 18 سال تمام هجـری شمسی نرسیده اند از حمایت های قانونی مذکور در این قانون بهره مند می شوند . "
 
قانونگذار به تقلید از ماده 1 کنوانسیون حقوق کودک (1989)که معیار شناخت کودک را سن زیر 18 سال قرار داده است ، در این ماده نیز دامنه حمایت کیفری را شامل افراد زیر 18 سال قرار داده و مقرر نموده است که هر فرد از بدو تولد تا رسیدن به سن 18 سال تمام ، مشمول مقررات این قانون می شود .
 
   عدم توجه به معیارهای فقهی و قانونی در تمییز کودک از غیر آن ( که از نظر شرعی در دختران 9 سال و در پسران 15 سال قمری است ) و تعیین سال سنی بر اساس هجری ـ شمسی به جای هجری ـ قمری از ابتکارات جدید قانونگذار در جهت هماهنگی بیشتر با استانداردهای جهـــانی حقـــوق بشر به حساب می آید .
 
ماده 2 : " هر نوع اذیت و آزار کودکان و نوجوانان که موجب می شود به آنان صدمه جسمانی یا روانی و اخلاقی وارد شود و سلامت جسم یا روان آنان را به مخاطره اندازد ممنوع است . "
 
ماده 2 قانون حمایت علیرغم اعلام ممنوعیت برخی از اقسام کودک آزاری ، به دلیل عدم پیش بینی مجازات برای این قسم از کودک آزاری ها ، از نظر حقوقی واجد ایراد اساسی و محل تامل است . اصولاً قانونگذار از آوردن چنین ماده ای چه هدفی داشته است ؟ در حالیکه مجـــدداً در ماده 4 عین این عبارات را البته به همــراه مجازات آورده است . در کل اگر ماده 2 در متن این قانون وجود هم نداشت ، چندان خللی به ماهیت و هدف قانون وارد نمی ساخت . در مجموع این ماده به لحاظ عدم پیش بینی مجازات،  از نقطه نظر جزایی ، فاقد ارزش استناد برای تعیین مجازات کودک آزاری است .
 
ماده 3 : " هرگونه خرید ،  فروش، بهره کشی و به کارگیری کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق ، ممنوع و مرتکب حسب مورد علاوه بر جبران خسارات وارده به شش ماه تا یک سال زندان و یا جزای نقدی از ده میلیون ریال تا بیست میلیون ریال محکوم خواهد شد ."
 
ماده 4 : " هرگونه صدمه و آزار و اذیت و شكنجه جسمی و روحی كودكان و نادیده گرفتن عمدی سلامت و بهدشت روانی و جسمی و ممانعت از تحصیل كودكان ممنوع و مرتكب به سه ماه و یك روز تا 6 ماه و یا ده میلیون ریال جزای نقدی محكوم می گردد. "
 
با توجه به ماده 3 و 4 قانون حمایت ، ضمانت اجرای کودک آزاری در این مواد ، مورد پیش بینی قرار گرفته و مرتکبین کودک آزاری به مجازاتهای موضوع مواد مزبور محکوم می گردند . بر اساس این دو ماده ، اقسام کودک آزاری که از نظر قانونگذار جرم بوده و قابل مجازات می باشد عبارتند از :
 
1-  کودک آزاری اقتصادی ناشی از هرگونه خرید ،  فروش، بهره کشی و به کارگیری کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق ، تکدی گری ، فروش مواد مخدر ، روسپیگری ...
 
2-    کودک آزاری جسمی
 
3-    کودک آزاری روحی
 
4-    کودک آزاری ناشی از نادیده گرفتن عمدی سلامت و بهداشت روانی و جسمی
 
5-    کودک آزاری ناشی از ممانعت از تحصیل
 
پیش بینی کودک آزاری به اشکال فوق تا حدودی مبتنی بر استانداردهای سازمان بهداشت جهانی می باشد ، اما تذکر چند نکته و انتقاد در خصوص قانون حمایت ، خالی از لطف نخواهد بود :
 
الف ـ کودک آزاری جنسی علیرغم شیوع و وخامت آن ، متاسفانه به صراحت از سوی مقنن مورد پیش بینی قرار نگرفته است[3] . مگر آنکه کودک آزاری جنسی با هدف اقتصادی ( مثلاً اجبار به روسپیگری ) صورت بگیرد که در این صورت از مصادیق ماده 3 به حساب می آید یا کودک آزاری جنسی موجب صدمه جسمی و یا روانی کودک بشود که در این صورت از مصادیق کودک آزاری جسمی و یا روانی موضوع ماده 4 خواهد بود . در کل شایسته بود که قانــونگذار به صراحت و در جهت تطبیـــق با استــــانداردهای بین المللی ، کودک آزاری جنسی را نیز در متن ماده 3 می گنجاند .
 
ب ـ استعمال عبارت " شکنجه " در ماده 4 ، با عنایت به معنا و مفهوم حقوقی آن که به آزار و آسیب جسمانی مورد اعمال از سوی مامورین دولتی نسبت به اشخاص عادی اطلاق می گردد ، چندان درست نیست . لذا این عبارت را  باید در معنای عرفی آن ( اذیت و آزار ) استفاده نمود نه در معنا و مفهوم حقوقی .
 
ج ـ کودک آزاری غیرعمدی از سوی قانونگذار مورد شناسایی قرار نگرفته است . بر این اساس اگر سرپرستان و اولیاء قانونی  کودکان به نحو غیرعمدی و در اثر عدم تامین نیازهای اولیه کودک ( جسمی یا روانی ) موجبات صدمه جسمی و روانی او را فراهم آورند از نظر قانون حمایت جرم نیست . بدین ترتیب نادیده گرفتن سلامت و بهداشت روانی و جسمی به شرط عمدی بودن جرم و قابل مجازات به حساب می آید . نتیجتاً عدم شناسایی کودک آزاری غیرعمدی از ناحیه مقنن برخلاف استانداردهای جهانی و سازمان بهداشت جهانی است .
 
د ـ کودک آزاری ناشی از ممانعت از تحصیل تنها می تواند نمونه ای از کودک آزاری آموزشی به حساب آید ، لذا سایر مصادیق این نوع کودک آزاری مشمول این قانون نمی باشد . در ضمن منظور قانونگذار از ممناعت از تحصیل تا حدودی مبهم است و معلوم نیست که منظور ممانعت از شروع به تحصیل است یا ادامه آن یا هر دو . به نظر می رسد منظور قانونگذار هم ممانعت از شروع به تحصیل و هم ممانعت از ادامه آن باشد .
 
هـ ـ مجــازات مـــورد پیش بینی در ماده 4 یعنی سه ماه و یک روز تا شش ماه حبس و یا تا ده میلیون ریال جــزای نقدی ـ که تنها یکی آنها در مورد مجرم قابل اعمال است ـ واجد دو ایراد اساسی می باشد :
 
اولاً با توجه به اینکه این مجــازات برای هر نوع صدمه و آزار جسمی و روانی پیش بینی شده است ، لذا ممکن است بین آزار وارد شده بر کودک و مجازات تعیینی از سوی محاکم تناسبی نباشد ، به این معنا که ممکن است برای آزار بسیار شدید ، دادگاه تنها مجازات 5 هزار تومان جزای نقدی را در نظر بگیرد . اتخاذ چنین تصمیمی از ســوی دادگاه ، از هر نظر درست و مطابق قانون است .
 
   ثانیاً اختیار دادگاه در تعیین جزای نقدی آن هم از یک ریال تا ده میلیون ریال ، مغایر با فلسفه تقنینی این قانون و حمایت از کودکان و نوجوانان است . شایسته بود که قانونگذار ، حداقل مجازات نقدی را به مانند مجازات حبس پیش بینی می کرد، امری که در ماده 3 به درستی رعایت شده است .
 
و ـ مجازات کودک آزاری اقتصادی ناشی از هرگونه خرید ،  فروش، بهره کشی و به کارگیری کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق ، فروش مواد مخدر و ... نسبت به سایر مصادیق شدیدتر و سنگین تر است . شاید دلیل اصلی این رویکرد قانونی ، ازدیاد این نوع کودک آزاری در جامعه و نتایج سوء آن نسبت به سایر مصادیق کودک آزاری باشد .
 
ماده 5 : " کودک آزاری از جرائم عمومی بوده و احتیاج به شکایت شاکی خصوصی ندارد . "[4]
 
چون شاکی و زیان دیده این جرم ، کودک نابالغ یا نوجوان کم سن و سال و ناتوان و معمولاً تحت سلطه و اختیار شخص کودک آزار باشد ، لذا قانونگذار با پیش بینی این ماده گام بسیار مثبتی را در جهت حمایت از کودکان و نوچوانان برداشته است . بر این اساس هر کسی می تواند بلافاصله پس از اطلاع و مشاهده کودک آزاری به عنوان مطلع از وقوع جرم ، مراتب را به دادستان عمومی اطلاع دهد که در این صورت دادستان به عنوان مدعی العموم ، مکلف به پیگیری قضایی موضوع و درخواست مجازات برای متخلف می باشد .
 
بدین ترتیب در خصوص این جرم ، حتی اگر شاکی خصوصی ( کودک بالغ یا نوجوان مورد آزار ) اعلام رضایت و گذشت نماید ، باز تاثیری در ادامه رسیدگی و صدور حکم مجازات نخواهد داشت ، مگر اینکه اعلام گذشت از موجبات تخفیف مجازات قلمداد شود .
 
ماده 6 : " كلیه افراد و مؤسسات و مراكزی كه به نحوی مسوولیت نگهداری و سرپرستی كودكان را به عهده دارند، مكلفند به محض مشاهده موارد كودك آزاری مراتب را جهت پیگرد قانونی مرتكب و اتخاذ تصمیم مقتضی به مقامات صالح قضایی اعلام نمایند . تخلف از این تكلیف موجب حبس تا 6 ماه یا جزای نقدی تا 5 میلیون ریال خواهد بود." 
 
 بر خلاف اشخاص عادی که تکلیفی در ارتباط با گزارش موارد کودک آزاری برای آنها وجود ندارد ، کلیه افراد و موسسات و مـراکزی که به نحوی مسوولیت نگهداری و سرپرستی كودكان را به عهده دارند ( مانند بهزیستی ) ، ملکفند در صورت رویت کودک آزاری ، آنرا جهت پیگـرد قانــونی به مـراجع قضایی صالحه اعلام نمایند . خودداری از این امر ( جرم ترک فعل ) ، موجب مجازات حبس یا جزای نقدی به شرح ماده 6 خواهد بود .
 
 البته شایسته بود که قانونگذار این تکلیف را به والدین کودکان[5] و نیز مراکز و موسساتی که وظفیه نظارتی در جهت حمایت از حقوق کودکان دارند نیز سرایت می داد ، نه صرفاً موسساتی و مراکزی که مسئول نگهداری و سرپرستی کودکان می باشند . 
 
ماده 7 : " اقدامات تربیتی در چارچوب ماده (59) قانون مجازات اسلامی مصوب 1370 و ماده 01179) قانون مدنی مصوب 1314 از شمول این قانون مستثنی است ."
 
منظور از اقدامات تربیتی در این ماده ، تنبیه بدنی یا روانی متعارف والدین و سرپرستان قانونی در جهت تربیت کودکان است . بر اساس ماده 59 قانون مجازات اسلامی : "  اعمال زیر جرم محسوب نمی شود : 1 ـ اقدامات والدین و اولیاء قانونی و سرپرستان صغار و محجورین كه به منظور تادیب یا حفاظت آنها انجام شود مشروط به اینكه اقدامات مذكور در حد متعارف ، تادیب و محافظت باشد ... " و بر اساس ماده 1179 قانون مدنی : " ابوین حق تنبیه طفل خود را دارند ولی به استناد این حق نمی توانند طفل را خارج از حدود متعارف تادیب تنبیه نمایند . "
 
   یکی از مشکلات اساسی مبارزه با کودک آزاری ، همین ابهام قانونی مربوط به مفهوم "حدود متعارف تنبیه و تادیب " است . اینکه کدام تنبیه متعارف و کدام نامتعارف است و مضاف بر آن اشتباه والدین و اولیاء قانونی در فهم  و تشخیص معنای " حدود متعارف " چه از نقطه نظر پیشگیری از این جرم و چه از حیث پیگیری قضایی و مجازات مجرمان ، معضلات عدیده ای را می تواند ایجاد نماید .
 
   ممکن است یقین و اعتقاد واقعی والدین در اجرای یک تنبیه بدنی،  بر این باشد که چنین تنبیهی عین متعــارف و جزو حقوق اولیه والدین در نگهداری اطفال خویش است ، به همانگونه که والدین آنها نیز چنین روندی را در تربیت ایشان اتخاذ کرده اند.[6] این امر از یک سو ، مجازات این افراد را با اشکال مواجه می نماید ( زیرا مجازات فردی که یقین بر صحت عمـل خویش دارد و عرف جامعه هم به این یقین دامن می زند ، چندان موافق اصول مجازات نیست ) از سوی دیگر از نقطه نظر پیشگیری عمومی ، تغییر این طرز تفکر و آموزش تنبیه و تادیب مناسب و درست (غیرمجرمانه) ، بسیار مشکل و حتی بعضاً ناممکن است .
 
ماده 8 : " اگر جرایم موضوع این قانون مشمول عناوین دیگر قانونی شودیا در قوانین دیگر حد یا مجازات سنگین تری برای آنها مقرر شده باشد ، حسب مورد حد شرعی یا مجازات اشد اعمال خواهد شد . "
 
ممکن است جرایم مورد پیش بینی در این قانون ، در قوانین جزایی دیگر به عنوان جرم ، مورد پیش بینی قرار گرفته باشد که در این صورت دو حالت قابل تصور است . در حالت اول ممکن است که یکی از جرایم موضوع این ماده ،مشمول مجازات حدی[7] باشد که طبق قانون، باید همان مجازات حدی بر مرتکب کودک آزاری بار شود . برای مثال برقراری رابطه جنسی منتج به صدمه جسمی و یا روانی در کودک که از مصادیق کودک آزاری جسمس یا روانی و مصداق جرم ماده 4 قانون حمایت است ، در عین حال به عنوان جرم حدی زنا [8] قابل مجازات است . در چنین حالتی فقط مجازات حد زنا بر مرتکب بار می شود .
 
این حکم ماده 8 قانون حمایت و تجویز یک مجازات حدی برای مرتکب ، با روال قانونگذار در سایر قوانین همخوانی ندارد ، زیرا در قوانین جزایی دیگر در صورتیکه عمل مرتکب مشمول جـــرم حدی باشد ، حکم قانونگذار بر جمع مجازات است نه اعمــــال یک مجـــازات . بــرای مثــــال در ماده 639 قانون مجـــازات اسلامی مقــــرر گردیده است :
 
" افـــــراد زیر به حبس از یك تا ده سال محكــوم می شوند و در مورد بند ( الف ) علاوه بر مجازات مقرر ، محل مربوطه به طور موقت با نظر دادگاه بسته خواهد شد :
 
  الف - كسی كه مركز فساد ویا فحشا دایر یا اداره كند .  
 
ب - كسی كه مردم را به فساد یا فحشا تشویق نموده یا موجبات آن را فراهم نماید .
 
 تبصره - هرگاه بر عمل فـــوق عنوان قـــوادی صدق نماید علاوه بر مجـــازات مذكور به حد قـــوادی نیز محـكــوم می گردد. "( حکم به جمع مجازات نه فقط اجرای مجازات حدی )
 
در حالت دوم ممکن است کودک آزاری در قوانین دیگر مشمول عنوان مجرمانه دیگر و مجازات سنگین تر باشد ؛برای مثال ممکن است کودک آزاری جسمی منتهی به فوت کودک شود که در اینصورت و با تحقق شرایط قانونی ، عمل کودک آزاری ، تبدیل به جرم قتل عمدی و مستوجب مجازات قصاص[9] خواهد بود .
 
ماده 9 : " از تاریخ تصویب این قانون کلیه قوانین مقررات مغایر با آن ملغی الاثر می گردد . قانون فوق مشتمل بر نه ماده در جلسه علنی روز دوشنبه مورخ بیست و پنجم آذر ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و یک مجلس شورای اسلامی تصویب و در تاریخ 11/10/1381 به تصویب شورای نگهبان رسیده است . "
 
مبحث سوم : جایگاه فقهی کودک آزاری
 
( پاسخ برخی از مراجع عظام تقلید در رابطه با کودک آزاری)[10]
 
متن سوالات :
 
1 – کودک آزاری در شرع به چه مواردی اطلاق می شود ؟  
 
2 – حد شرعی تنبیه چیست و بیش از آن چه حکمی دارد ؟
 
3 – آیا می توان کودک را از سرپرستی پدر و مادر کودک آزار که در مراجع قانونی به اثبات رسیده است خارج کرد ؟
 
4 – حکم شرعی والدین کودک آزار چیست ؟
 
 ٭٭٭ پاسخ آیت الله العظمی سیستانی :
 
پاسخ 1 ـ  این یک اصطلاح شرعی نیست .
 
 پاسخ 2 ـ  تنبیه بدنی جایز نیست مگر اینکه تادیبی که لازم است متوقف بر آن باشد و در این صورت پدر یا کسی که از سوی او مجاز است می تواند به نحوی که موجب سرخ یا کبود شدن نباشد کودک را بزند ولی به احتیاط واجب نباید از سه ضربه سبک تجاوز کند و به هر حال اگر موجب سرخی یا کبودی شد دیه دارد حتی اگر از سوی پدر باشد و به احتیاط واجب زدن به هر نحو باشد پس از بلوغ جایز نیست .
 
پاسخ 3 ـ  اگر حاکم شرع تشخیص دهد که پدر و مادر از نظر حفظ سلامتی کودک مورد اطمینان نیستند می تواند آنها را از حق حضانت و سرپرستی کودک محروم کند.
 
پاسخ 4 ـ  اگر آزار آنها مستلزم دیه باشد باید بپردازند بلکه در مواردی قصاص نیز در مورد مادر اجرا می شود .
 
٭٭٭ پاسخ آیت الله العظمی مکارم شیرازی :
 
کودک آزاری در شرع اسلام جایز نیست و هر گاه پدر یا مادری مرتکب چنین کاری شوند حاکم شرع می تواند آنها را تعزیر کند و اگر کاری باشد که منتهی به فوت یا نقص عضو یا جراحتی گردد ، دیه دارد ولی تنبیه های جزئی و مختصر که هیچ گونه اثری روی بدن نگذارد آن هم در صورت ضرورت ، مانعی ندارد و چه بهتر که از آن هم صرف نظر شود و از طریق تشویق و محبت اقدام به تربیت شود .
 
٭٭٭ پاسخ آیت الله العظمی صانعی :
 
پاسخ 1 ـ تشخیص نسبت به محاکم با قانون است و نسبت به خود افراد بین خود و خدا موارد آن معلوم و روشن است گر چه دارای موارد مختلفه است و همه آنها حرام است چون آزار به انسانها بدون تفاوت در آزار دهنده و آزار شونده و مراتب آن به حکم عقل و شرع حرام است .
 
پاسخ 2 ـ در راستای ادب و تربیت کودکان توسط والدین تنها اذن ، حداکثر پنج ضربه و یا شش ضربه نه زیاد تر ، آن هم با انحصار راه تربیت به آن و در مسیر جلوگیری از فساد اخلاقی و ارتکاب کارهای ناشایست و به شرط اینکه ضربه به طور سخت و موجب زخم شدن و یا تغییر رنگ پوست نباشد اجازه داده شده ، و نا گفته نماند با آنکه امروز تربیت اولاد  و  رشد استعدادهای آنان خود دارای رشته بسیار با اهمیت و دارای علما و متخصصین می باشد ، نیاز به تنبیه بدنی ، که معمولا مانع از تربیت و رشد استعدادها است ، بسیار نادر بوده و هست و بر همه قدرتهای تبلیغی و فرهنگی است که راههای احسن تربیت و ادب و فرهنگ را تبلیغ نموده ، تا طبعاً پدران و مادران مهربان و همه مربیان از آن استفاده و راه کودک آزاری مسدود گردد و باید همگان را به سیره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در جلوگیری از تربیت و ادب هنگام غضب و خشم متوجه ساخته ، تا ادب و تربیت همراه با عاطفه و حاکمیت عقل و علم و خرد انجام گیرد ، چرا که حالت خشم و غضب در هنگام ادب و تربیت همه جهات عقلانی و علمی و انسانی تربیت را مستور نموده و پرده و حجاب سخت و آهنینی بر روی همه آنها قرار می دهد که نعوذ با لله منه .
 
پاسخ 3 ـ بعنوان دفع منکر و آزار و اذیت نه تنها جائز است بلکه واجب می باشد لکن به هر حال باید و به هر نحو ممکن آنها را وادار به عمل تکلیف واجب حضانت و تربیت نمود تا هم به تکلیف و وظیفه واجب خود عمل نمایند و هم بار و زحمت فرزند داری که آنها سبب آن بوده اند به عهده دیگران نیفتد . پاسخ 4 ـ  از پاسخ سوال 1 روشن می شود .
 
٭٭٭ پاسخ آیت الله العظمی موسوی اردبیلی :
 
پاسخ 1 ـ کودک آزاری در فقه ذکر نشده ولی پدر و مادر حقوق نوزاد را باید رعایت کنند غیر از مخارج و نفقه ، خواندن و نوشتن و شنا یاد بدهند .
 
پاسخ 2 ـ حد شـرعی تنبیه اولاد ، آن اندازه ای که موجب دیه نباشد اشکال ندارد آن هم در صورتی که اولاد بدون آن تنبیه ، تربیت نشود و بیش از آن اندازه موجب دیه بر پدر و مادر می شود و موارد مختلف است ، ممکن است در بعضی از آنها قصاص باشد.
 
پاسخ 3 ـ  اگر پدر و مادر با تشخیص حاکم شرعی از صلاحیت سرپرستی و تربیت اولاد افتادند ، جد پدری و بعد از او وصی پدری و بعد از آن اقوام و فامیلهای اولاد به حساب مراتب ارث ، سرپرستی و تربیت اولاد را به عهده بگیرند و سپرستی نمایند. پاسخ 4 ـ  حکم شرعی والدینی که بچه را بیشتر از حد شرعی تنبیه مذکور در فوق ، اذیت می کنند قهراً مراتبش مختلف است در بعضی از موارد موجب دیه و در بعضی از موارد موجب قصاص می شود.
 
نتیجه گیری :   
 
مباجثی در ارتباط با حقوق کودکان و پدیده کودک آزاری ، انواع ، دلایل و نقد و بررسی قانونی و فقهی آن بیان گردید . عنوان شد که قانون حمایت از کودکان و نوجوانان علیرغم جایگاه روشن فقهی قضیه ، از حیث عدم اشتمال بر همه مصادیق کودک آزاری و پیش بینی مجازات خفیف دارای اشکال اساسی در برخورد با جرم کودک آزاری است . اما آنچه که جای بحث و تامل اساسی دارد ، تعدد علل کـــودک آزاری در جامعه می باشد ؛ شناخت این دلایل از حیث پیشگیری از این معضل واجد اهمیت اساسی است . در مجمــــوع راهکارهای زیر می تواند به نحـــو موثری از بروز این واقعه پیشگیری کند .
 
بر این اساس ثبت مواردكودك آزاری در خانــواده ها بصورت منظم و در دوره های زمانی از سوی سازمانها ونهــــادهای تخصصی با عملكرد مرتب ، برگزاری نشست های علمی و خانوادگی برای بررسی و تحلیل كودك آزاری والدین و شرارت فرزندان، ایجاد دوره های آموزشی برای سازمانهای مرتبط و درگیر با مباحث و بسترهای كودك آزاری ، طراحی و برگزاری واحدهای درسی آشناسازی كودكان و نوجوانان دانش آموز در تمام مقاطع تحصیلی برای آگاهی از مصادیق كودك آزاری و راهكارهای دفاع از خود و گزارش آنها به سازمانهای مسئول ، تعریف و بیان حقوقی و قضایی روابط كودك- والدین برای زوجهای جوان قبل از تشكیل خانواده ، فعال سازی واحدهای خاص برای پیوند بین نهادهای كیفری ـ قضایی و خانواده ، استفاده از صدا و سیما به‌عنوان یك رسانه گروهی در جهت تنویر اذهان عمومی‌ در خصوص حقوق كودك و رعایت آن  ، فضاسازی فرهنگی ـ تربیتی و گسترش اخلاق اسلامی و آموزش مهارت‌های زندگی به والدین برای آموختن نحوه ارتباط با كودكان و ... از روشهای مناسب در جهت پیشگیری از معضل کودک آزاری به حساب می آیند .

منابع و ماخذ :
 
1.               آقا بیگلولی‌، عباس‌، سید كاظم‌ رسول‌ زاده‌ طباطبایی‌، حسن‌ موسوی‌، كودك‌ آزاری‌، چاپ‌ اول‌، تهران‌: انتشارات‌آوند دانش‌، 1380
 
2.          ابراهیمی قوام، صغری‌،  اثرات سوءاستفاده و بدرفتاری بر تحمل اجتماعی و روانشناختی كودك، مجمع علمی جایگاه تربیت وزارت آموزش و پرورش ، 1374
 
3.               افسری، معصومه و بهرام نژاد، علی،  تأثیر عوامل خانوادگی در بزهكاری نوجوانان، ماهنامه اصلاح و تربیت. سال دوم. شماره17 ،  1375
 
4.               مجموعه مقالات دومین همایش ملی آسیبهای اجتماعی در ایران ، نشر آگاه ، جلد پنجم ، خرداد 1381
 
5.               برات‌وند، محمود ،  استرس و عوامل مرتبط با آن، ماهنامه اصلاح و تربیت، سال دهم، شماره 114 ، 1383
 
6.               راوندی، مرتضی ،  تاریخ اجتماعی ایران ، جلد ششم ، چاپ دوم ، نشر نگاه ،‌تهران ، 1369        
 
7.               زینالی ، حمزه ، قانون حمایت از کودکان و نوجوانان و تقابل دیدگاهها در آن ، فصلنامه رفاه اجتماعی ، سال سوم ، شماره 9 ، 1382
 
8.               گیدنز، آنتونی ، جامعه شناسی، ترجمه صبوری، منوچهر، چاپ دوازدهم ، نشر نی، تهران،1379
 
9.               مدنی، سعید ، كودك‌آزاری در ایران ، نشر اكنون ، تهران ، 1383
 
10.             مطالب سایت ایسنا ، مورخ ۱۴ /۶ /۸۴
 
11.             کنوانسیون جهانی حقوق کودک 1989
 
12.             قانون مجازات اسلامی
 
13.             قانون مدنی
 
14.             قانون آیین دادرسی کیفری 1378
 
15.             قانون حمایت از کودکان و نوجوانان 1381
 
16.             اعلامیه حقوق کودک ژنو  1924 
 
17.             اعلامیه حقوق کودک مجمع عمومی سازمان ملل متحد  1959
 
18.             خبرگزاری فارس ، دوشنبه 28 آبان 1386

 

 

تاریخ : شنبه 10 آبان 1393
بازدید : 500
نویسنده : رسول رشیدی
از منظر  حقوقی، تمایزمهم و برجسته یك عنوان مدنی مشابه با عنوان كیفری در سوء نیتی است كه قانون‌گذاربرای جرم به طور معمول در نظر می‌گیرد در حالی كه در امور مدنی و حقوقی سوء نیت، عنصر تاثیر‌گذار به شمار نمی‌آید.
 
 اگر بتوانیم یك ارزیابی دقیقی از تأثیر این دو نوع ضمانت اجرا داشته باشیم، می‎توانیم نتیجه بگیریم كه در برخی موارد امكان جرم‎زدایی از این عنوان‎ها و استفاده از سایر تدابیر جانشین وجود دارد.
 
مقدمه
 
تنظیم روابط اجتماعی، تعیین یا اعلام حقوق و تكالیف آنان و سرانجام صیانت از نظم عمومی و حقوق و آزادی‌های فردی مهم‌ترین كاركرد و هدف حقوق است. در این راستا حقوق مدنی و حقوق كیفری  بر حسب تعریف، ویژگیها و اهداف خاص خود،  به طور متفاوت عمل می‌كنند. ماهیت دوگانه این دو شعبه حقوق، قانونگذاران را بر آن می‌دارد كه از قواعد هر یك در موقع مناسب و با رعایت جمیع شرایط بهره جویند.
 
تنظیم روابط اشخاص در جامعه و صیانت از آن در گام نخست هدف قواعد حقوق مدنی است كه ضمانت اجرای آن، با ماهیت نظم بخشی مدنی آن سازگار است و تا آنجا كه مقدور است همین ضمانت اجرای مدنی در تنظیم و تنسیق نظم و انضباط و نیز نسق بخشی به روابط شهروندان كافی است؛ ولی محدود نبودن روابط اجتماعی به روابط شهروندان و گسترش آن به روابط دولت و مردم و صاحبان اقتدار و حاكمیت با فرمانبران و نیز ناكارآمدی ضمانت اجرای مدنی و اداری به دلیل زیاد بودن رفتارهای ناقض هنجارهای اجتماعی و بر نتابیدن آنها توسط جامعه و عموم شهروندان و سرانجام تفاوت در نوع ساخت‌ها و ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و دولت و نظریه‎های فلسفی، اجتماعی و سیاسی حاكم بر هر جامعه، دولت به عنوان صاحب اقتدار به مداخلة مستقیم و قهرآمیز دست می‌زند.
 
 واكنش تند و سركوبگر جامعه ـ دولت به چنین رفتارهایی در قواعد جزایی نمودار می‌شود؛ هر چند كه ویژگی تمام واكنش‌های جزایی سركوبگری نیست ولی ماهیت و اهداف آنها متفاوت از قواعد مدنی و اداری است.
 
همین تفاوت ماهوی و هدفی و آثار زیانبار این نوع واكنش و پرهزینه بودن سازماندهی چنین پاسخی ایجاب می‌كند تا زمانی یك عمل جرم و مستوجب پاسخ كیفری شناخته شود كه مداخلة كیفری مفید و لازم باشد؛ یعنی هم آخرین حربه باشد و هم كاربرد چنین سلاحی مفید.
 
این نوع ملاحظات سبب شده كه قانونگذاران خردمند و خردگرا- صرفنظر از نوع قدرت سیاسی حاكم و مناسبات و ساختارهای اجتماعی، ترتیب منطقی و زمانی اعمال انواع واكنش‌ها و ضمانت اجراهای مدنی را رعایت كنند. به این جهت شایسته است ابتدا به تدوین قواعد و قوانین مدنی همت گماشته، آنگاه كه ناكارآمدی قاعده‌ای در برآورده كردن اهداف موردنظر آشكار و یا در ابتدا  براساس  مطالعات و تحقیقات انجام شده ضرورت و فایده‌مندی قواعد جزایی احراز ‌شد، اقدام به جرم انگاری رفتاری خاص و تنظیم واكنش كیفری مناسب آن ‌كنند.
 
مطالعه سیر جرم انگاری‎ها، به ویژه جرم‎انگاری عناوین مدنی، در حقوق ایران و مقایسة اركان هر كدام، هم از حیث شناخت تاریخ تحولات حقوق ایران و هم از منظر مطالعات جامعه‌شناختی حقوقی و سیاسی و بالاخره از جهت مباحث فنی حقوقی سودمند است.
 
انقلاب مشروطه سر آغاز تحولات قانونگذاری نوین در ایران است. این تحول با ایجاد دولت مطلقه و متمركز در دورة پهلوی به ویژه پهلوی اول، شكل و ویژگی‌های خاصی پیدا كرد. تا پیش از این دوران روابط خصوصی مردم بر اساس قواعد و مقررات فقه شیعی تنظیم و به دعاوی ناشی از آن بر این اساس و بیش و كم در نزد محاكم شرع رسیدگی و اختلافات حل و فصل می‌شد. دولت نیز به جرایم و تخلفات، بدون آنكه تعریفی از آنها به دست دهد، به شیوه‌ای استبدادی و خودكامه رسیدگی و اعمال قدرت می‌كرد.
 
پس از انقلاب مشروطه، مجالس شورای ملّی اقدام به تدوین قوانین و قانونگذاری در تمام عرصه‌ها كردند كه این فعالیت در عصر پهلوی شتاب بیشتری گرفت. از منظر موضوع مورد بررسی در این تحقیق، و براساس سیر طبیعی تدوین قوانین، در ابتدای امر به نظر می‌رسد كه قانون مدنی پیش از قانون جزا به تصویب قانونگذار مشروطه رسیده است، اما واقعیت چیز دیگری است. قانون مجازات عمومی در سال 1304 و در مجلس پنجم مشروطة اول تصویب شد و آنگاه قانون مدنی در 1307 و موادی از آن در سالهای پس از آن.
 
علی رغم این سیر غیرمنطقی تدوین، به لحاظ ماهیتی، همان منطق پیش گفته رعایت شده است؛ چه اینكه قواعد مدنی به موجب فقه اسلامی در تمام این دوران و پیش از آن مورد عمل بود. پس، هرچند قانون مدنی پس از قانون جزا تصویب شد ولی به دلیل اجرای آن توسط فقها و محاكم شرعیه، مفاهیم عمومی آن شناخته شده و روشن بود. قانون جزا برخی از عنوان‎های مدنی را مجرمانه اعلام كرد و علاوه بر ضمانت اجرایی مدنی، كیفر نیز برای آنها در نظر گرفت، در هرحال قواعد جزایی با توجه به سابقة مدنی آن‌ها وضع شده است.
 
نویسنده در این مقاله می‌كوشد عناوین مشابهی را از قانون مدنی و قوانین جزایی  مورد بررسی و مقایسه قرار دهد و وجوه تشابه و افتراق حقوقی بخشی از این عناوین را بیان كند و در پایان نیز به یافته و به اختصار چرایی جرم انگاری و عوامل مؤثر بر آن بپردازد.
 
اول- معاملة فضولی و انتقال مال غیر
 
معاملة فضولی
 
الف- تعریف و اركان:
 
مادة 247 قانون مدنی در فصل پنجم با عنوان «در معاملاتی كه موضوع آن مال غیر است یا معاملاتی فضولی» بدون ارائه تعریفی مقرر می‎دارد:
 
« معامله به مال غیر جز به عنوان ولایت یا وصایت یا وكالت نافذ نیست ولو اینكه صاحب مال باطناً راضی باشد. ولی اگر مالك یا قائم مقام او پس از وقوع معامله آن را اجازه نمود در این صورت معامله صحیح و نافذ می شود».
 
حقوقدانان تعاریف گوناگونی از معامله فضولی كرده‌اند. (جعفری لنگرودی، 1368، ش  4008 – 4005) و ( امامی، 1371، ج1، ص 298) با تأمل در مواد قانون مدنی و تعاریف مزبور می‌توان گفت: معاملة فضولی، معاملة به مال غیراست توسط غیرمالك (یا قائم مقام وی) و بدون اذن وی؛ دو ركن مهم معاملة فضولی مال غیر بودن موضوع معامله و غیر مأذون بودن معامل فضول از طرف مالك یا قائم مقام قانونی وی است. رضایت باطنی مالك نسبت به معامله فضولی برای نفوذ آن كافی نیست (ماده 247ق.م.).
 
بنابراین معامله‌ای كه دارای این دو ركن است فضولی تلقی می‌شود، خواه معامل فضول با علم به مستحق للغیر بودن آن را معامله كند یا با جهل به آن. و خواه با حسن نیت و برای صاحب مال و به مصلحت او انجام شود و خواه با سوءنیت و برای خود یا دیگری؛ انگیزه و قصد، مدخلیتی در تحقق یا عدم تحقق این نوع معامله ندارد. چه این ویژگی خاص حقوق مدنی است كه قواعدش صرفاً بر عمل مادی فاعل مبتنی است.
 
ب- قلمرو معاملة فضولی
 
هر چند بیشتر دلایل نقلی مربوط به امكان اجازة معامله به مال غیر دربارة بیع فضولی و نكاح است (نجفی، 1981 م، ص 277) ، اما در اینكه قلمرو این قاعده منحصر به آن دو نوع عقد است یا اینكه قاعده‌ای است در تمام معاملات ، اختلاف نظر است. برخی از فقیهان و حقوقدانان آن را از قواعد عمومی قراردادها می‌شمارند ( انصاری،  مكاسب، ص124) و عده‌ای تنفیذ معاملة فضولی را قاعدة حاكم بر همة اعمال حقوقی می‌دانند، مگر اینكه به دلیل خاص بطلان آن احراز شود (قمی، 1324هـ ، ص 180).  در مقابل، كسانی هم آن را حكمی استثنایی تلقی كرده‌اند (طباطبایی،  بی‎تا، ج1، ص 250).
 
از ظاهر قانون مدنی كه معامله فضولی را در شمار قواعد عمومی معاملات آورده است و مفاد مواد 304، 581، 674 و 1073 قانون مدنی به خوبی بر می‌آید كه احكام مربوط به این معامله جزء قواعد عمومی است و در هر مورد كه نیابت امكان داشته باشد بایستی رعایت شود (كاتوزیان، 1366، ج2، ص102).
 
همچنین عقد فضولی علاوه بر عقود تملیكی شامل عقد عهدی نیز می‌شود (امامی، 1371، صص 300-299) و (كاتوریان، 1366، ص 104).
 
ج- آثار حقوقی معاملة فضولی
 
آن‎گونه كه اشاره شد قصد انشای معامل فضول ساختار این معامله را ایجاد می‌كند. اما تكمیل آن منوط به پیوستن اجازة مالك به آن است. بنابراین در صورت اجازه مالك تنفیذ و در صورت ردّ، باطل می‌شود. در صورت نخست اثر تنفیذ به زمان وقوع عقد برمی‌گردد؛ یعنی اجازه كاشف است و كلیه آثار قانونی از آن زمان بر عقد مترتب می‌شود و در صورت ردّ نیز بطلان از حین عقد است. هر چند برخی از حقوقدانان در تشخیص ماهیت این تأثیر بین نظریة كشف و نقل، قول سومی را برگزیدند. (كاتوزیان، 1366، صص130-122) ولی، از جهت عملی تفاوتی با نظریه كشف ندارد. مادة 285 قانون مدنی به صراحت اثر اجازه یا رد را از روز عقد می داند.
 
در كنار این ضمانت اجرای مدنی، اثر رد معاملة فضولی این است كه هرگاه خریدار حین عقد عالم بر فضولی بودن معامله بوده، چون احتمال رد و قبول آن را از طرف مالك می‌داده، اقدام به ضرر خود كرده و بنابراین كسی مسؤول و ضامن آن نیست و فقط حق رجوع برای ثمن را دارد. ولی در صورتی كه اصیل جاهل به آن باشد غرامات وارده طبق ماده 263 قانون مدنی بر عهدة معامل فضول است.
 
با توجه به مواد قانون مدنی در خصوص این معامله فهمیده می‌شود كه معاملة فضولی مورد حمایت قانونگذار نیست و صحت آن منوط به اجازة مالك شده است. زیرا تنها مالك است كه می‌تواند مالی را از اموال خود خارج یا وارد دارایی‌های خود كند. احترام به مالكیت افراد مقتضی چنین حكمی است.
 
انتقال مال غیر:
 
قانونگذار ایران پنج قانون كیفری در خصوص انتقال مال غیر تصویب كرده كه دو قانون نسخ ضمنی شده و بقیه لازم الاجرایند. قانون مجازات راجع به انتقال مال غیر مصوب فروردین 1308 یكی از قوانین لازم‌الاجرا است.[i][1]
 
صدور مادة 1 این قانون نوعی معامله‌ای فضولی را مورد حكم قرار داده و آن را در حكم كلاهبرداری تلقی كرده است:
 
« كسی كه مال غیر را با علم به اینكه مال غیر است به نحوی از انحا، عیناً یا منفعتاً بدون مجوز قانونی به دیگری منتقل كند كلاهبردار محسوب و مطابق مادة 238 قانون مجازات عمومی محكوم می‌شود…»  به موجب این ماده انتقال مال غیر جرم است و در كنار ضمانت اجرای مدنی راجع به معامله فضولی ، ضمانت اجرای كیفری نسبتاً سنگینی قرار گرفته است. برای تشخیص نسبت میان انتقال مال غیر- كه عنوان مجرمانه است- معاملة فضولی ، بیان و تحلیل عناصر این جرم ضروری است.
 
الف- ركن مادی جرم
 
«انجام تشریفات قانونی انتقال مال غیر» كه متضمن انتقال ظاهری مال است. عنصر مادی جرم انتقال مال غیر است. انتقال مال غیر به طرق گوناگونی قابل تحقق است. هر آنچه در قانون مدنی سبب انتقال مال است مانند بیع، هبه و معاوضه عنصر مادی جرم مذكور را می‌تواند تشكیل دهد. به این جهت در مادة 1 قانون مذكور آمده است كه : به نحوی از انحاء…. منتقل كند…» بنابراین وسیله در تحقق این جرم نقشی ندارد.
 
1- فعل مرتكب
 
فعل مرتكب انجام تشریفات قانونی است كه عملی مثبت است. برای تحقق عنصر مادی این جرم لازم است مرتكب عملیاتی را كه برای انتقال ظاهری مال غیرلازم است انجام دهد. این عملیات همان تشریفات قانونی است كه مطابق مقررات جاری كشور برای انتقال مال لازم است. حسب اینكه نوع انتقال، شیوة آن چگونه و در قالب چه عقد یا معامله‌ای صورت می‌گیرد، تشریفات انتقال هم متفاوت می‌شود. آنگونه كه از اطلاق مادة قانونی فهمیده می‌شود، انتقال به هر دو صورت رسمی و عادی، در قالب نوشته یا توافق شفاهی امكان پذیر است. بدیهی است برای تحقق این منظور مرتكب تشریفات متفاوتی را انجام می‌دهد؛ انتقال رسمی دارای تشریفاتی متفاوت از انتقال عادی است.
 
2- موضوع جرم
 
موضوع جرم، مال (متعلق به غیر) است. مال اعم از منقول و غیرمنقول است[ii][2] و هر آنچه را كه قابلیت تقویم بوده و مالیت داشته باشد به طور قطع دربرمی‌گیرد. اما آیا شئ را هم شامل می‌شود؟ شئ اعم از مال است؛ چه بسا چیزی قابلیت تقویم نداشته و از جهت قواعد حقوق مدنی نیز مالیت نداشته باشد. چنین چیزی داخل در كلیت «شئ» هست ولی مال به آن اطلاق نمی‌شود. پاسخ به این سؤال كه شئ نیز داخل در موضوع جرم است یا نه در پاسخ به این پرسش نهفته است كه: هدف قانون جزا (حقوق جزا)  صیانت از نظم عمومی و حقوق و آزادیهای فردی است یا تضمین آنچه در قواعد مدنی مورد احترام شناخته شده است؟ از جهت نظری پاسخ این است كه حقوق جزا در جایی دخالت می‌كند كه هنجاری چنان نقض شود كه نتوان با مداخله سایر قواعد حقوقی و غیرحقوقی در برابر آن واكنش نشان داد و یا آن مداخله بی‌تأثیر و غیرمفید باشد. نقض هنجار، نظم عمومی را بر هم می‌زند و حقوق  آزادیهای فردی را دستخوش تعرض و تزلزل می‌كند. از این رو سرقت ، تخریب یا فروش مال متعلق به غیر-كه دارای ارزش فراوان است- به همان اندازه نظم عمومی و حقوق افراد نسبت به اموالشان را بر هم زده و متزلزل می‌كند كه سرقت، تخریب یا فروش «شئ» كه ارزش مالی نداشته و فقط برای قربانی جرم مورد احترام بوده است.
 
دیگر آنكه صرف آگاهی مردم از وقوع جرمی علیه اموال، در آنان ترس از جرم و احساس ناامنی ایجاد می‌كند، خواه مرتكب مال با ارزشی را برده یا تخریب كرده باشد، خواه چیز بی‌مقداری را . همین میزان از عمل نقض تحریم‎های قانونی است. میزان خسارات ، آثار جرم، نوع بزه‌دیدگان و … در قابلیت سرزنش مجرم و استحقاق عقاب بودن وی بی‌تأثیر است. چنین اموری در تعیین میزان واكنش علیه جرم (مجازات- اقدامات تأمینی) مؤثر است.
 
با اینكه از منظر نظری «شئ» داخل در موضوع جرم است اما قانونگذار كیفری ایران به خوبی آن را در نیافته و جز در موارد استثنایی و آنهم نه به صراحت[iii][3]، از اشیاء حمایت كیفری نكرده است. رویة قضایی نیز عملاً چنین مسیری را پیموده است.
 
به تصریح قانون، عین یا منفعت مال می‌تواند موضوع جرم باشد. مانند اینكه خانة متعلق به غیر را بدون رضایت مالك بفروشد و یا آن را اجاره دهد كه در این صورت منفعت مال غیر را منتقل كرده است.
 
پرسشی كه مطرح است این است كه آیا «حق» روی عین هم موضوع جرم قرار می‌گیرد؟ مانند اینكه مال مرهونه را منتقل نماید. چه به موجب ماده 793 قانون مدنی راهن نمی‌تواند در رهن تعرضی كند كه منافی حق مرتهن باشد مگر به اذن مرتهن. با اینكه راهن در صورت فروش مال مرهون حق مرتهن را از بین می‌برد و مكلف به جبران خسارات وارده بر مرتهن است و در این خصوص مسئولیت مدنی دارد، ولی به نظر می‌رسد مرتكب جرم موضوع انتقال مال غیر نشده است؛ زیرا در مادة 1 قانون راجع به انتقال مال غیر صرف انتقال عین یا منفعت مال متعلق به غیر جرم تلقی شده است و توسعة این جرم انگاری به «حق» غیر در مال منتقل شده، هم خلاف صراحت قانون است و هم متضمن تفسیر موسع جزایی.
 
قانونگذار سال 1308 برای پیشگیری از انتقال غیر قانونی اموال مردم – كه در نبود ثبت اسناد و املاك در كشور- رواج یافته بود، این قانون را وضع كرد. از سوی دیگر انتقال حق غیر به تبع انتقال مال چنان فراگیر نیست كه تضمین‌های مدنی كافی نباشند.
 
3-  تعلق مال به غیر
 
ویژگی تمام جرایم علیه اموال تعلق مال موضوع جرم به دیگری است. گاهی مال مفروز و مالك مشخص دارد. گاه مفروز و بدون مالك و گاه مشاع است. در حالت دوم دو فرض امكان وقوع دارد : مالك از مال اعراض كرده كه در این صورت انتقال آن جرم نیست و در فرض دوم عدم اعراض اثبات نشده باشد. در این مورد جرم دانستن عمل منتقل كننده محل تردید است. زیرا عدم رضایت مالك احراز نشده است.
 
در خصوص مال مشاع دو عقیدة عمده در بین فقها و حقوقدانان وجود دارد: شریك منتقل كننده در جزء مال شریك است و هیچ جزیی از مال به معنای واقعی مال غیر نیست. بنابراین مرتكب جرم نشده است. برعكس عده‌ای آن را جرم می‌دانند. چرا كه در هر جزء از مال دیگری یا دیگران سهیم‌اند و بردن مال به مثابه بردن مال غیر هم هست. در فقه عقاید بینابین دیگری به‌ویژه در سرقت وجود دارد.
 
بی‌تردید هر نظری كه در این خصوص اختیار شود در تمام جرایم علیه اموال قابل تسری است و نمی‌توان در خصوص جرایم متفاوت نظرات مختلفی را برگزید.
 
به نظر می‌رسد انتقال مال مشاع جرم است چه اینكه هدف قواعد جزا، حفظ و برقراری نظم عمومی و صیانت از حقوق و آزادیهای فردی است كه در انتقال مال مشاع این هدف مخدوش می‌شود. انتقال مال مفروز و مال مشاع هر دو حریم خصوصی افراد را نقض می‌كنند. وقتی مالكی راضی به انتقال مال خود نباشد چه تفاوتی می‌كند كه مال مشاع باشد یا مفروز، اتفاقاً در مورد مال مشاع قابلیت سرزنش بیشتر است، زیرا شركای یك مال مشاع باید نسبت به هم از صحت عمل و امانتداری بیشتری برخوردار باشند. حفظ حرمت حریم مالكیت شركاء ایجاب می‌كند تصرفاتشان در مال با رضایت سایرین باشد. به همین دلیل است كه ماده 581 قانون مدنی مقرر می‌دارد:
 
«تصرف هر یك از شركاء در صورتی كه بدون اذن یا خارج از حدود اذن باشد فضولی بوده و تابع مقررات معاملات فضولی خواهد بود».
 
 به موجب ماده 582 چنین شریكی ضامن است.
 
رویه قضایی در خصوص جرایم علیه مال مشاع شفاف نیست. پیش از انقلاب شعبة ششم دیوان‌عالی كشور بر این عقیده رأی داد كه : «مداخلة احد شركاء در مال مشترك سرقت نمی‌باشد»[iv][4] و پس از آن رأی وحدت رویه اعلام كرد كه در جرم تخریب « در صورتی كه مقرون به قصد اضرار و یا جلب منافع غیرمجاز با سوءنیت باشد قابل تعقیب و مجازات است هر چند مالكیت اموال موضوع جرم مشمول ماده فوق [262ق.م.ع] به طور اشتراك و اشاعه باشد».[v][5]
 
ادارة حقوقی دادگستری نیز در چند نظریه برمبنای وجود یا نبود سوءنیت اظهار نظر كرده است:
 
«هر چند انتقال ملك مشاع به نحوه مفروز از لحاظ حقوقی بدون موافقت سایر شركاء نافذ نیست، ولی اگر مورد انتقال معادل سهم انتقال دهنده باشد از جهت این كه سوءنیت نداشته جنبة كیفری ندارد و در غیر این صورت انتقال مال غیر تلقی می‌شود».[vi][6]
 
به نظر می‌رسد شیوة تحلیل شعبة ششم دیوان كه به این نتیجه رسید عمل جرم نیست درست‌تر از استدلال هیأت عمومی دیوان عالی كشور در رأی وحدت رویه و نیز ادارة حقوقی دادگستری بود. زیرا محل بحث در عنصر مادی است و نه عنصر معنوی. در عنصر مادی صرفنظر از وجود یا عدم سوءنیت بحث و استدلال می‌شود. مراجع مذكور باید راجع به این نكته كه آیا «مال مشاع مصداق مال غیر است» تصمیم‌گیری می‌كردند. بدیهی است كه اگر از نحوة عمل مرتكب در انتقال مال ـ چه مشاع چه مفروز- سوءنیت احراز نشود، عمل جرم نیست و چنین نكته‌ای نیاز به بیان ندارد. اگر ادارة حقوقی در مقام بیان این نكته باشد كه كسی كه به اندازة مال و سهم خود از مال مشاع را منتقل می‌كند دارای سوءنیت نیست (عدم سوءنیت مفروض است) به خطا رفته است چرا كه استدلالی برای این فرض اقامه نكرده است. هر چند كه در دو نظریة دیگر خود نبود سوءنیت را به صورت شرط بیان كرد و نه فرض. با این حال شعبة سوم دیوان عالی كشور در رأیی استناد دیوان جنایی را مبنی بر اینكه «مواد مربوط به انتقال مال غیر مخصوص مواردی است كه مال موضوع انتقال تماماً ملك غیر باشد» رد كرد.[vii][7]
 
در هر حال به نظر می‌رسد بنا به دلایل مذكور در بالا انتقال مال مشاع هم، مشمول موضوع جرم است و با وجود سایر شرایط عمل جرم تلقی می‌شود.
 
4- نتیجه جرم
 
نتیجة انتقال مال غیر، ضرر مالك است. صرف ضرر محتمل نیز كافی است. وقوع ضرر در اینجا و معاملة فضولی مشترك است و هدف دخالت قانونگذار در هر دو مورد جلوگیری از ایراد ضرر به دیگری است. مداخلة مدنی و كیفری دولت با استناد به اصل ضرر و یا قاعدة لاضرر توجیه می‎شود.
 
ب- ركن معنوی
 
علم مرتكب به تعلق مال به غیر جزء عنصر معنوی است كه ماده قانونی نیز به آن تصریح كرده است. بنابراین جهل به موضوع، دافع مسئولیت كیفری است. جزء دوم ركن معنوی، عمد است. خواست انجام عمل خلاف قانون انتقال مال غیر، عمد عام است و قصد اضرار به صاحب مال عمد یا سوءنیت خاص؛ یعنی «سوءنیت در تحصیل نتیجه» سوءنیت خاص است.
 
ج- نتیجه : مقایسه و وجه تمایز
 
انتقال مال غیر یكی از مصادیق معاملة فضولی است؛ به عبارتی رابطة این دو عموم و خصوص مطلق است. عنصر مادی جرم انتقال مال غیر همان ركن مادی معاملة فضولی است جز اینكه تصرفات هر یك از شركاء در مال مشاع از جهت قانون مدنی معاملة فضولی است ولی در تسری عنوان مجرمانه انتقال مال غیر به این مورد اختلاف نظر وجود دارد.
 
وجه ممیز این دو در عنصر روانی است. آنگونه كه گفته شد در معامله فضولی قصد معامل فضولی دخالتی در تحقق این عنوان ندارد در حالی كه انتقال مال غیر جرمی عمد است و نیاز به سوءنیت مرتكب بر قصد ایراد ضرر به دیگری دارد. بنابراین اگر معامل فضول مال غیر را با حسن نیت و به قصد انتفاع صاحب مال و بنا به مصلحت وی بفروشد، مرتكب جرم نشده است. به این جهت احراز سوءنیت برای تحقق این جرم لازم است.
 
هدف حمایت كیفری قانون‎گذار از اموال مردم، پیشگیری مؤثرتر از ایراد ضرر بوده است؛ هدفی كه درظاهر نتوانسته بود با عنوان مدنی معاملة فضولی برآورده كند.
 
با این حال، هیچ ارزیابی دقیقی از تأثیر هر یك از این عناوین در هدف كلی حقوق یعنی تنظیم روابط اجتماعی مردم و پیشگیری از نقض و تجاوز به آزادیهای یكدیگر انجام نشده است.
 
دوم- غصب و عناوین مشابه كیفری
 
یكی از موارد ضمان آور مدنی ـ كه به صورت تأسیس مستقل خاص حقوق اسلام و ایران است ـ غصب است. دایره و وسعت آن به حدی است كه بسیاری از اعمال ضمان آور را در كنار مسئولیت مدنی و استیفای آن پوشش می‌دهد. اركان و ویژگیهای غصب چنان است كه تعدادی از عناوین مجرمانه عیناً و گاه در عنصر مادی با آن مشابه می‎شوند.
 
در این قسمت به صورت مختصر غصب و عناوین مشابه كیفری با یكدیگر مقایسه خواهند شد.
 
غصب
 
به موجب ماده 308 قانون مدنی: «غصب استیلا بر حق غیر است به نحو عدوان. اثبات ید بر مال غیر بدون مجوز هم در حكم غصب است.» قانونگذار با انتخاب این تعریف، قول برخی از فقیهان را در این باب كنار نهاد كه در بررسی اركان غصب به اشاره از آن می‌گذریم.
 
الف- اركان غصب
 
1- استیلا
 
استیلا مسلط شدن بر مال یا حق غیر است. منع مالك یا صاحب حق از تصرفات مالكانه برمال یا حق خود كافی نیست بلكه لازم است كه غاصب بر آن مستولی شود و معیار تشخیص آن به عقیدة برخی از حقوقدانان عرف است. (كاتوزیان، 1370، ص 375) استیلا مستلزم تصرف مادی نیست؛ همین كه غاصب مال یا حق غیر را در اختیار بگیرد و امكان استفاده از آن و تسلط به آن را داشته باشد كافی است. بنابراین كسی كه ماشین دیگری را از صاحبش گرفته و در خانة خود پارك كرده بر آن مستولی شده است. در استیلا، مباشرت نیز شرط نیست؛ چنانكه كسی به امر دیگری در خانة غیر ساكن شود ، آمر مستولی است. بنابراین اگر كسی مالك را از تصرف در مال خود مانع شود بدون آنكه خود او بر آن مسلط شود غاصب نیست لكن در صورت اتلاف یا تسبیب ضامن است (ماده 309ق.م)[i][8] مانند آنكه نهری حفر كند تا صاحبان ملكی نتوانند اتومبیل‌های خود را وارد آن كنند.
 
در غصب استقلال در استیلا شرط نشده است.[ii][9] بنابراین غاصبی كه با مالك در خانه‌ای سكونت كنند و نتوان بخش معینی را در تصرف مستقل هر كدام شمرد، غاصب بر نیم مشاع خانه مستولی است، مگر اینكه مالك عملاً از تصرف منع شود و عرف وی را غاصب تمام بداند. (شهید ثانی، بی‌تا، ص220) و (طیرانیان، بی‎تا، صص 26-22). صرفنظر از اختلاف نظر میان فقیهان و حقوقدانان در میزان مسئولیت غاصب در مال مشاع ، قدر متیقن غاصب بودن وی است.
 
غصب مشترك مال یا حق توسط چند غاصب نیز داخل در تعریف است و هر دو مسئولیت تضامنی دارند.
 
2- عدوانی بودن استیلا
 
استیلایی غصب تلقی می‌شود كه به ظلم و برخلاف حق باشد. بردن مال غیر و تصرف ملك دیگری بدون اینكه متصرف حق چنین تصرفاتی داشته باشد و مالك نیز به آن رضایت نداده باشد غصب است. در عدوانی بودن استیلاء علم و جهل غاصب مدخلیتی ندارد. بنابراین، چه با علم به تعلق مال به غیر، آن را برخلاف رضایت مالك تصرف كند و چه با جهل به آن، غاصب است. در این صورت ضمان غاصب ویژگی‌های خاصی پیدا می‌كند.[iii][10] ضمان غاصب بر تصرف بدون حق متصرف بار می‌شود و سوءنیت و قصد وی تأثیری در ضمان وی ندارد. با این حال برخی از حقوقدانان علم متصرف به تعلق مال به غیر و اینكه حق تصرف در مال را ندارد را شرط تحقق غصب دانسته و عدوانی بودن استیلاء را به این معنا گرفته‌اند. جهل به تعلق مال به غیر و یا جهل به عدم اذن مالك، تصرف را غاصبانه نمی‌سازد ولی آن را در حكم غصب قرار می‌دهد (امامی، 1371، صص 363-362).
 
با توجه به اینكه مستند این ادعا ذیل مادة 308 قانون مدنی است كه مقرر می‎دارد: « … اثبات ید برمال غیر بدون مجوز هم در حكم غصب است» ایراداتی بر این استدلال و ادعا وارد است:
 
اول اینكه مبنای تمایز دو بخش مادة 308 علم یا جهل متصرف به تعلق مال به غیر و یا بود و نبود اجازة صاحب حق نیست، بلكه نحوة تصرف و رضایت یا عدم رضایت صاحب حق در ابتدای استیلاء است. این نوع استیلاء بر حق دیگران نیز نامشروع و غیرقانونی است ولی با تعریف غصب مطابقت كامل ندارد. در این مورد صرفاً احكام غصب و از جمله ضمان ید (علی الید ما اخذت حتی تودى) جاری می‌شود. یكی از عناصر تحقق غصب «عدوانی بودن» استیلا است؛ یعنی برخلاف حق و به ظلم باشد. پس مستأجری كه در پایان مدت اجاره از تخلیه خودداری می‌كند یا امینی كه مال مورد امانت را مسترد نمی‌كند، با اینكه شروع تصرفات وی با رضایت مالك و مطابق قانون و حق بوده، استیلای وی به نحو عدوان نبوده است ولی استمرار تصرف وی بدون مجوز و نامشروع است. و از این تاریخ تصرف وی در حكم غصب است (كاتوزیان،1370، ص379) (ماده 310 ق.م.).
 
دوم، از موادی از قانون مدنی در باب غصب می‌توان به نحو صریحی این نكته را دریافت كه جهل یا علم متصرف در غاصب شمردن متصرف عدوانی تأثیری ندارد. ماده 316 مقرر می‌دارد: « اگر كسی مال مغصوب را از غاصب غصب كند آن شخص نیز مثل غاصب سابق ضامن است اگر چه به غاصبیت اولی جاهل باشد». مواد 324 و 325 نیز از جهت تحقق غصب تفاوتی میان جاهل و عالم نیفكنده است. خصوصاً كه در هر مورد كه قانون مدنی در مقام بیان «در حكم غصب» بود، به آن تصریح كرده است، مانند مادة 310.
 
سوم اینكه غصب از موجبات ضمان قهری و از الزامات بدون (خارج) قرارداد است. مادة 301 در كلیات این الزامات مقرر كرده كه كسی كه به عمد یا از روی اشتباه چیزی را كه مستحق نبوده است دریافت كند، ملزم به تسلیم آن به مالك است. همچنین است مواد 303 و 304. بنابراین از دیدگاه قانون مدنی علم وجهل در ضمان و مسئولیت مدنی بی‌تأثیر است.[iv][11]
 
3-  مغصوب : حق غیر
 
قانون مدنی برخلاف عقیدة برخی از فقهای امامیه كه موضوع غصب را «مال غیر» قلمداد كرده بودند (شهید ثانی، بی تا، ج7، ص 13) و (نجفی، 1981م، ج37، ص7).   حق را موضوع غصب دانسته است؛ یعنی علاوه بر مال (عین یا منفعت) حق را نیز در برمی‌گیرد: مانند حق مرتهن نسبت به عین مرهونه، حق تحجیر و حق استفاده از مشتركات عمومی. صرف تعلق این حق به دیگری كافی است كه بتواند موضوع غصب قرار گیرد، اما برخی میان حقوق اختصاصی و مشترك تفاوت افكنده‌اند: بدین تفصیل كه در دومی چون غاصب نیز حق استفاده دارد، ضامن نیست (نجفی، 1981، ج 37، ص32) و( امامی،1371، ص 365).   از كلام این عده فهمیده می‌شود كه چنین فردی را غاصب می‌دانند ولی در ضمان وی تردید دارند. بنابراین اختلاف در وجود ضمان یا عدم آن است. با این حال عده‌ای نیز ضمان غصب مشتركات را پذیرفته‌اند كه عبارت است از ضمان تلف حق تقدم (كاتوزیان، 1370، ص 368). به نظر می‌رسد اطلاق حق در ماده 308 تمام حقوق مذكور در بالا را در برمی‌گیرد زیرا در غصب تصرف مادی مدنظر نیست بلكه تصرف و استیلای عرفی ملاك است. بنابراین در حقوق كه عینی نیستند، عرف غصب آنها را ممكن می‌داند و گاه اهمیتش بیش از مال است.
 
تعلق به غیر داشتن حق به معنای اختصاص آن به فرد نیست. صرف داشتن حقی چه به نحو مفروز و چه اشاعه و چه به طور اختصاصی و چه مشترك كافی است كه بتواند موضوع غصب قرار گیرد. تصرف مال مشاع،[v][12] تصرف مال مشترك، استیلا برحق انتفاع یا ارتفاق مشترك و … همگی از مصادیق غصب‌اند.
 
ماهیت تصرف  و استیلا برخلاف حق نهی و منع شده و قانون مدنی آن را ضمان آور دانسته است.
 
ب- آنچه در حكم غصب است
 
همان گونه كه اشاره شد قانون مدنی مواردی را هم كه آغاز استیلا و تصرف، قانونی و مشروع بوده ولی استمرار آن خلاف حق، در حكم غصب دانسته است: «… اثبات ید بر مال غیر بدون مجوز هم در حكم غصب است» مانند امینی كه مال مورد امانت را علیرغم مطالبه صاحب آن مسترد نمی‌دارد و یا مستأجری كه در پایان اجاره، خانه را تخلیه نمی‌كند.
 
ماده 310 قانون مدنی در این مورد مقرر می‌كند: « اگر كسی مالی به عاریه یا ودیعه و امثال آنها در دست اوست منكر گردد، از تاریخ انكار در حكم‌غاصب است». در ماده 631 ضمان تلف و نقص را در مورد تعدی و تفریط و امتناع امین از رد مال نیز اعلام كرده است. در خصوص مقبوض به عقد معاوضی فاسد هم قانون مدنی می‌گوید: « هر گاه كسی به بیع فاسد مالی را قبض كند ، باید آن را به صاحبش رد نماید. و اگر تلف یا ناقص شود، ضامن عین و منافع آن خواهد بود»(م 366).
 
بعضی از حقوقدانان به عنوان یك قاعده عقیده دارند: در هر مورد كه شخص به طور نامشروع بر مال دیگری دست یابد یا به هنگام از رد مالی كه به امانت نزد خود دارد امتناع ورزد و یا منكر وجود آن شود یا در تصرف و نگاهداری آن مرتكب تقصیر گردد و كار او منطبق با غصب نباشد، در حكم غصب است.( كاتوزیان،1370، ص 379).[vi][13] این قاعده از مجموع مواد قانون مدنی و هدف و ماهیت آن احكام قابل استفاده است.
 
اینك كه كلیاتی در خصوص غصب مورد توجه قرار گرفت با جستجو در عناوین مجرمانة مشابه آن، آنها را با یكدیگر مقایسه می‌كنیم.
 
غصب و عناوین مشابه كیفری
 
الف- غصب و سرقت
 
سرقت « ربودن مال غیر (به طور متقلبانه)» است. در سرقت مال از حیطة تصرفات مالكانه خارج می‌شود؛ یعنی در كنار محرومیت مالك از تصرف در مال، سارق آن را در استیلاء خود قرار می‌دهد و امكان هر نوع تصرفی برای او فراهم می‌شود.
 
1- عنصر مادی
 
فعل مرتكب (ربودن) عمل مثبت است همچنان كه در غصب نیز عمل مثبت است. در ربودن متقلبانه بودن نیز مستتر است یعنی بردن مال به نحو متقلبانه. یكی از شیوه‌های استیلا بر مال غیر، بردن آن است. بنابراین « ربودن مال غیر» از مصادیق غصب است و رابطة این دو عموم و خصوص من وجه است. و اگر در تعریف سرقت «پنهانی» را به آنگونه كه در قانون مجازات آمده، وارد كنیم سرقت، ربودنهای محدودتری را در بر می‌گیرد و مصادیق كمتری از استیلا را به خود اختصاص می‌دهد.
 
موضوع جرم سرقت، مال منقول است و نه غیر منقول ذاتی چه این نوع مال قابل ربایش نیست. مال مفروز با مالك معین و مال مشاع هر دو می‎توانند  موضوع سرقت باشند. بردن مال مفروز بدون مالك مشخص نیز چنانچه اعراض مالك احراز شود سرقت نیست و اگر فرض بر عدم اعراض باشد و فرض بر وجود مالك باشد، عنصر مادی سرقت (موضوع جرم) تحقق می‌یابد و در تحقق سرقت احراز عنصر روانی به شرحی كه خواهد آمد ضروری است. زیرا مهم در عنصر معنوی احراز عدم رضایت مالك است كه در این موارد مشكل است.
 
به دلایلی كه پیشتر گفته شد شئ هم در موضوع جرم داخل است: یعنی، هم آنچه مالیت دارد و هم آنچه مالیت ندارد و شئ متعلق به غیر است . همین اختلاف نظر كه آیا مالیت داشتن شرط است یا نه، در غصب نیز وجود دارد[vii][14] و اساساً منشاء این اختلاف در امور كیفری همین اختلاف در امر مدنی است. خصوصاً كه قول مشهور در حقوق مدنی مالیت داشتن است و دیگر اینكه در سایر ابواب قانون مدنی مالیت داشتن محور مباحث است.
 
بنابر آنچه گذشت دامنة موضوع غصب وسیع‌تر از سرقت است به ویژه كه حق نیز داخل در موضوع غصب است ولی در سرقت حق موضوع جرم نیست. بنابراین از این حیث رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است.
 
از حیث نتیجه نیز در سرقت «ضرر صاحب مال» شرط تحقق آن است. همان‌طور كه در غصب ضرر صاحب حق مبنای ضمان غصب است. ضرر احتمالی در هر دو كافی است.
 
2- عنصر معنوی
 
علم مرتكب به تعلق مال به غیر برای تحقق مسئولیت كیفری لازم است. جزء دوم عمد در عمل است. یعنی سوءنیت عام و آن خواست عمل خلاف قانون است. در سرقت سوءنیت خاص ضروری نیست.
 
عدم رضایت مالك شرط تحقق سرقت است و ربطی به عنصر معنوی ندارد. علم یا جهل مرتكب به رضایت بی‌تأثیر در تحقق سرقت است. بلكه وجود یا عدم رضایت مؤثر است.
 
در غصب، هیچ كدام از اركان عنصر معنوی سرقت لازم نیست. امّا شرط تحقق غصب هم فقدان رضایت صاحب حق است.
 
3- نتیجه‌گیری
 
سرقت از مصادیق غصب است. از حیث عنصر مادی بعضی از مصادیق استیلاء كه ویژگی «ربایش» را دارد سرقت است و سایر طرق استیلاء داخل در عنصر مادی سرقت نیست. دیگر آنكه حق موضوع غصب است و در سرقت مال منقول. سوم اینكه تحقق سرقت منوط به وجود عنصر معنوی است كه در غصب لازم نیست. بنابراین فرق اساسی این دو سوءنیت است.
 
ب- تصرف عدوانی و ایجاد آثار تصرف
 
1- پیشینه و محل بحث
 
دعوای تصرف عدوانی اصولاً یك دعوای حقوقی است. قوانین مربوط به این موضوع نیز ناظر به تعریف و تعیین شرایط این نوع تصرف و نحوة رسیدگی به دعاوی « رفع تصرف عدوانی» است[viii][15] كه  قانونگذار فصل هشتم آیین دادرسی مدنی مصوب 1379 را با توجه به قوانین قبلی به این نوع دعاوی و ممانعت از حق و مزاحمت اختصاص داده است.
 
آنچه در قانون اصلاحی جلوگیری از تصرف عدوانی سال 1352 و قوانین متفرقه و نیز قانون آیین دادرسی قبلی و جدید در خصوص تصرف عدوانی آمد، ناظر به بحث حقوقی و شیوة رسیدگی به دعاوی مربوط به آن است كه در اینجا مورد نظر نیست. نظر ما در اینجا عنوان مجرمانه‌ای است كه قانونگذار كیفری ایران ابتدا در مواد 264 تا 268 قانون مجازات عمومی سال 1304 و سرانجام پس از اصلاحات و الحاقات بعدی، در سال 1375 در مادة 690 و مواد بعدی به تصرف عدوانی داده ‌است. اگر هدف از قوانین حقوقی و قانون جلوگیری از تصرف عدوانی، حفظ نظم اجتماعی و هدایت امور از مجاری قانونی باشد قوانین كیفری بیشتر صیانت از مالكیت اشخاص و حریم اموال آنها را -كه مورد تعرض روز افزون قرار گرفته بود- موردنظر دارند. همین تفاوت نگاه موجب خلق ویژگیهایی خاص برای تصرف عدوانی حقوقی و كیفری شد.
 
2- ایجاد آثار تصرف در املاك غیر
 
ماده 690 قانون مجازات اسلامی هم ایجاد آثار تصرف و تجاوز به املاك غیر به منظور تصرف یا ذی‎حق معرفی كردن خود یا دیگری را جرم تلقی كرده است و هم هرگونه تصرف عدوانی، ایجاد مزاحمت یا ممانعت از حق را: «هر كس به وسیلة صحنه سازی از قبیل پی كنی، دیوار كشی، تغییر حدفاصل، امحای مرز، كرت بندی، نهركشی، حفر چاه، غرس اشجار و زراعت و امثال آن به تهیه تصرف در اراضی مزروعی اعم از كشت شده یا در آیش زراعی، جنگل‌ها و مراتع ملی شده، كوهستانها، باغ‌ها، قلمستانها، منابع آب، چمشه‌سارها، انهار طبیعی و پارك‌های ملی، تأسیسات كشاورزی و دامداری و دامپروری و كشت و صنعت و اراضی موات و بایر و سایر اراضی و املاك متعلق به دولت با شركت‌های وابسته به دولت یا شهرداریها یا اوقاف و همچنین اراضی و املاك و موقوفات و محبوسات و اثلاث باقیه كه برای مصارف عام‌المنفعه اختصاص یافته یا اشخاص حقیقی یا حقوقی به منظور تصرف یا ذی‌حق معرفی كردن خود یا دیگری، مبادرت نماید یا … یا اقدام به هرگونه تجاوز و تصرف عدوانی یا ایجاد مزاحمت یا ممانعت از حق در موارد مذكور نماید به مجازات یك ماه تا یك سال حبس محكوم می‌شود.…»
 
قسمت اول ماده (ایجاد آثار تصرف) كه در مادة 13 قانون تعزیرات قبلی آمده بود، برگرفته از مادة 264 قانون مجازات عمومی (مصوب 1354) است.[ix][16] ولی قسمت دوم ماده بعد از انقلاب افزوده شد.
 
1-2- عنصر مادی جرم تهیه آثار تصرف در ملك غیر
 
«ایجاد هرگونه اثر یا تغییری در املاك غیر برای تصرف مالكانه در آن یا ذی‌حق جلوه دادن خود یا دیگری» جرم ایجاد آثار تصرف در املاك غیر را محقق می‌كند. فعل مرتكب هرگونه عمل مثبتی است كه موجب تغییر یا تبدیل در املاك غیر و یا ایجاد هر نوع اثری مانند پی‌كنی، دیوار كشی، تغییر حد فاصل،[x][17] امحای مرز، كرت بندی، نهركشی، حفرچاه ، غرس اشجار و زراعت در املاك غیر می‌شود. وسیلة تحقق در ایجاد آثار شرط نیست همان گونه كه نوع تغییر یا ایجاد اثر ملاك نیست.
 
لازمة تحقق این جرم استیلاء بر تمام ملك و تصرف آن نیست و اگر مرتكب صرفاً در اطراف ملك غیر و یا در گوشه‌ای از آن چاهی حفر كند و یا دیواری بكشد یا درختی بكارد و در عین حال ملك به طور كامل در تصرف وی نباشد و عرفاً متصرف تمام ملك هم تلقی نشود كافی است زیرا همین مقدار برای تحقق ایجاد اثر در ملك كافی است.
 
موضوع جرم املاك و اراضی متعلق به دولت یا سایر اشخاص است. تمام مصادیقی كه قانونگذار ذكر كرده مال غیر منقول ذاتی‌اند.[xi][18]
 
مشترك یا مشاع بودن اموال مذكور در تحقق جرم بی‌تأثیر است همچنان كه در سایر جرایم علیه اموال چنین است.
 
از سوی دیگر چون تعلق این املاك به غیر شرط تحقق جرم است، لازم است كه دادگاه رسیدگی كننده تعلق املاك مذكور در ماده را - كه حصری هم هستند - به غیر احراز نماید.[xii][19]
 
تحقق ضرر نتیجه جرم است. صرف ضرر احتمالی هم كافی است؛ مانند تزلزل در مالكیت مالك نسبت به املاك خود.
 
2-2- عنصر معنوی جرم
 
برای تحقق جرم، علم مرتكب به تعلق ملك به دیگری لازم است. بنابراین چنانچه كسی خود را مالك ملكی تلقی كند و در آن آثار تصرف ایجاد كند، جرم مذكور محقق نشده است. همان گونه كه گذشت، دادگاه در كنار احراز تعلق ملك به غیر باید علم مرتكب به موضوع را نیز احراز نماید.[xiii][20]
 
سوء نیت عام ، عمد در فعل و خواست نقض قانون جزا است. اما این از جملة جرایمی است كه علاوه بر سوءنیت عام سوءنیت خاص نیز لازم دارد. به صراحت ماده 690 مرتكب آثار تصرف را باید« به منظور تصرف یا ذی‌حق معرفی كردن خود یا دیگری» تهیه نماید؛ یعنی مرتكب آثار تصرف را به منظور تصرف به عنوان مالكیت یا صاحب حق معرفی كردن خود یا دیگری انجام دهد. مانند اینكه پس از ایجاد آثار تصرف اقداماتی برای گرفتن سند مالكیت و یا اخذ امتیازات و حقوق ناشی از مالكیت املاك انجام دهد.[xiv][21] به این صورت مرتكب می‌خواهد از طریق ایجاد آثار تصرف، ملك دیگری را به طور كامل از تصرف وی خارج كند به گونه‌ای كه بتواند به عنوان مالكِ ملك تصرفات مالكانه را انجام دهد. بنابراین، صرف ایجاد آثار بدون قصد تصرف و یا مالك كردن خود یا دیگری موجب تحقق جرم نیست و تنها می‌تواند تصرف عدوانی (مدنی) باشد.[xv][22]
 
3-2- نتیجه‌گیری و مقایسه
 
تهیة آ‎ثار تصرف برای مالك و ذی‌حق معرفی كردن خود از جهت عنصر مادی از مصادیق غصب است. فارق این دو، سوء نیت مرتكب است. در غصب تصرف و استیلاء خلاف رضایت كافی بود ولی در اینجا متصرف هم باید علم به تعلق مال به غیر داشته باشدـ برخلاف غصب كه این شرط لازم نبود- و هم تصرفات را به منظور مالكیت و ذی‌حق معرفی كردن خود انجام دهد. در حالی كه در غصب احراز این سوءنیت ضروری نیست نه اینكه متصرف غاصب بدون قصد تملك و ذی حق معرفی كردن خود مال غیر را غصب كند بلكه، وجود یا عدم چنین سوءنیتی شرط تحقق نیست.
 
3- تصرف عدوانی
 
قانونگذار در مادة 690 به پیروی از ماده 134 قانون تعزیرات سابق با افزودن عبارتی دامنة جرم را وسیعتر كرد: «… یا اقدام به هرگونه تجاوز و تصرف عدوانی یا ایجاد مزاحمت یا ممانعت از حق در موارد مذكور نماید….»
 
عنصر مادی تصرف عدوانی همانند غصب است. در تصرف عدوانی برخلاف قسمت اول ماده كه تهیة آثار تصرف بود، مرتكب بر ملك غیر تصرف پیدا می‌كند و استیلاء او چنان است كه می‌تواند همانند مالك تصرفات مالكانه انجام دهد و تا عرفاً فرد متصرف شناخته نشود، نمی‌توان وی را متصرف عدوانی تلقی كرد، در حالی كه مطابق بخش اول ماده قانونی، صرف ایجاد آثار تصرف مثل حفر چاه در یك زمین ده هكتاری و یا پی‌كنی در زمینی كافی است كه جرم تحقق پیدا كند و این آثار برای مالك معرفی كردن خود است.
 
موضوع این جرم نیز املاك غیر است به تصریح ماده كه مقرر می‌دارد:«در موارد مذكور».
 
احراز تعلق ملك به دیگری برای تحقق جرم ضروری است. بنابراین، برخلاف تصرف عدوانی غیركیفری و مطرح در قانون راجع به رفع تصرف عدوانی، كه احراز سبق تصرف شاكی و لحوق تصرف متصرف برای احراز موضوع و پس از آن مداخله دادسرا كافی بود، احراز مالكیت شاكی نسبت به ملك موضوع تصرف عدوانی لازم است؛ زیرا درماده 690 تصرف عدوانی در املاك متعلق به دولت و اشخاص حقیقی و حقوقی جرم شناخته شد و تا این جزء ثابت نشود جرم تحقق پیدا نمی‌كند. در برخی از آراء صادره از محاكم تالی و دیوان عالی كشور ، دادگاهها لزوم احراز مالكیت شاكی در تهیه آثار تصرف در املاك غیر را شرط دانسته‌اند.[xvi][23] بدیهی است تصرف عدوانی جزایی كه یك جرم علیه مالكیت و اموال است نیز زمانی تحقق پیدا می‌كند كه ملك مورد تصرف متعلق به غیر باشد.
 
با این حال بعد از انقلاب كه در قانون تعزیرات (ماده 134و ماده 690) تصرف عدوانی در كنار تهیة آثار تصرف در املاك دیگران ذكر شده و مستوجب كیفر دانسته شد، آرای محاكم در تشخیص اركان این جرم دچار تشتت فراوان است و مبنای این ابهام و تشتت عدم تمایز میان تصرف عدوانی جزایی و رفع تصرف عدوانی در آیین دادرسی مدنی و قانون تصرف عدوانی سال 1352 است. به همین جهت در برخی از آرای محاكم تالی و حتی دیوان عالی كشور، برای احراز تصرف عدوانی جزایی احراز مالكیت شاكی را شرط ندانسته‌اند و بر این باورند كه تصرف عدوانی موضوع مادة 134 قانون تعزیرات پیشین   (و690 جدید) با احراز سبق تصرفات شاكی و لحوق تصرفات متهم اثبات می‌شود (صمدی اهری، 1378، ج1، صص267-264).
 
بی‌تردید چنین رویه‌ای مخدوش است زیرا دادگاه جزایی نمی‌تواند در تعریف تصرف عدوانی موضوع مادة 690 كه جرم تلقی شده است به تعریف آن در قانون آیین دادرسی مدنی یا قانون رفع تصرفات عدوانی سال 1352 مراجعه كند. زیرا این دو قانون با هدف برقراری نظم تنظیم شده‌اند و دادسرایی كه در مدت مقرر یك‎ماهه حكم به رفع تصرف متصرف جدید دهد، صرف‎نظر از مالكیت شاكی چنین تصمیمی را می‌گیرد. در حالی كه تصرف عدوانی جزایی برای حمایت از حریم مالكیت افراد است و به همین جهت است كه مادة 690 تصرف عدوانی ملك غیر را به منظور تصرف و ذی‌حق معرفی كردن خود یا دیگری جرم می‌داند. یعنی متصرف عدوانی اگر تصرفاتش را به عنوان مالكیت و ذی‌حق معرفی كردن خود انجام دهد جرم است. در این صورت، احراز این سوءنیت لازم است.
 
نتیجه جرم نیز تحقق ضرر است. صرف ضرر احتمالی هم كافی است.
 
از حیث عنصر معنوی نیز ذكر این نكته ضروری است كه با اینكه ماده 690 تعریفی از تصرف عدوانی ارائه نكرده ولی با توجه به سیاق عبارات ماده و اینكه در صدر ماده سوءنیت خاص «به منظور تصرف یا ذی‌حق معرفی كردن خود یا دیگری» را شرط كرده است، همان عنصر معنوی جرم «تهیة آثار تصرف در ملك دیگران» برای تصرف عدوانی لازم است.
 
با این توضیح تصرف عدوانی املاك دیگران با غضب رابطة عام و خاص مطلق دارد و فارق این دو در عنصر روانی تصرف عدوانی است. ضمن اینكه موضوع آن تنها املاك یعنی اموال غیرمنقول ذاتی است.
 
ج- خیانت در امانت
 
عنصر قانونی خیانت در امانت مادة 674 قانون مجازات اسلامی است .
 
خیانت در امانت عبارت است از اقدام عمدی خلاف رابطة امانی امین در مال سپرده شده به وی به ضرر مالك یا سپارنده.
 
1- عنصر مادی
 
اولین جزء عنصر مادی وجود رابطة حقوقی امانت‌آور بین سپارنده مال و امین است. این رابطه در صورتی ایجاد می‌شود كه سپارنده مجاز به سپردن مال به دیگری باشد. بنابراین سارق غاصب نمی‌تواند با سپردن مال مغصوب به دیگری رابطة حقوقی امانی ایجاد كند. این رابطه می‌تواند به هر شكل حقوقی ایجاد شود، در هر حال از سه نوع رابطه امانی شرعی، قانونی و قراردادی، نوع سوم در ماده قانونی ملاك عمل قرار گرفته است.
 
براساس  رابطه: 1- مال به امین سپرده شده 2- قرار بوده مسترد یا به مصرف معینی برسد.
 
فعل مرتكب (امین) عمل مثبت مادی است كه به صراحت در ماده 674 معین شده و یكی از چهار مورد است:
 
استعمال یا تصاحب یا تلف یا مفقود كردن مال.
 
تصاحب یعنی تصرف به عنوان مالكیت نه مالك شدن زیرا عمل تملك از جهت ظاهری تحقق می‌یابد نه از نظر حقوقی؛ چرا كه مال صاحب دارد و تنها او است كه می‌تواند مالش را به ملكیت دیگری در آورد. اگر تصرف به عنوان مالكیت ملاك عمل باشد استعمال كردن هم از مصادیق تصاحب است. فعل مرتكب همچنین می‌تواند به صورت تلف كردن یا مفقود كردن مال امانی باشد، در این صورت قصد تصاحب معنا ندارد. در این دو حالت در واقع جرم تخریب واقع می‌شود ولی مقنن این تخریب را خیانت در امانت تلقی كرده است.
 
موضوع جرم اعم از شئ و مال است و مال اعم از منقول و غیرمنقول.
 
نتیجه جرم ضرر احتمالی و قابل پیش‎بینی مالك یا متصرف است نفع مرتكب شرط نیست هر چند كه در تصاحب و تلف چنین نفعی مترتب است ولی در تلف و مفقود كردن چنین نیست.
 
2- عنصر معنوی
 
علم به رابطة امانی لازم است و تصاحب ، استعمال، تلف یا مفقود كردن باید به ضرر مالك یا متصرف انجام شود. در اینجا سوءنیت عام كافی است. سوءنیت خاص در اولی موجود است.
 
3- مقایسه غصب و خیانت در امانت
 
همان طور كه گذشت غصب استیلای عدوانی برحق غیر است؛ یعنی باید ابتدا استیلا به نحو عدوانی برخلاف رضایت مالك یا صاحب حق واقع شود. چون در خیانت در امانت كه مالك یا متصرف مال خود را به امینی می‌سپارد و یك رابطه حقوقی امانی برقرار می‌شود، غصب قابل تحقق نیست. اما از زمانی كه مالك یا متصرف مراجعه و امین  انكار می‎نماید و از استرداد آن خودداری می‎كند، در حكم غصب است. این است كه ذیل ماده 308 می‌گوید: « اثبات ید بر مال غیر بدون مجوز هم در حكم غصب است».
 
اثبات ید بر مال غیر بدون مجوز فقط از حیث شروع استیلا كه عدوانی نبوده با غصب تفاوت دارد. در موارد در حكم غصب همین كه امین برخلاف قرار بین او و صاحب مال یا متصرف بر مال مستولی شود به طوری كه این استیلا به عنوان مالكیت باشد یا اینكه در آن تصرفات مالكانه و به ضرر متصرف یا مالك انجام دهد مثل تلف یا مفقود كردن، ضمان امین محقق است. از نظر جزایی عمل امینی كه مال مورد امانت را مسترد نمی‌كند و آن را تصاحب ، استعمال، تلف یا مفقود می‌كند خیانت در امانت است و از جهت مدنی در حكم غصب.  با این تفاوت كه « اثبات ید بر مال غیر» محدودة وسیع‎تری از خیانت در امانت را در بر می‌گیرد، در حالی كه خیانت در امانت فقط از طریق چهار عمل مثبت مذكور قابل تحقیق است.
 
وجود سوءنیت اقدام به ضرر مالكین یا متصرفین برای تحقق جرم لازم است ولی برای محقق موارد در حكم غصب لازم نیست.
 
د - اختلاس
 
اختلاس نوعی خیانت در امانت است جز اینكه دو ویژگی دیگر هم دارد: موضوع جرم مال دولت یا سایر اشخاص است كه حسب وظیفه به كارمند دولت سپرده شده است.
 
فعل مرتكب، تصاحب مال است و با تلف و مفقود كردن جرم تحقق نمی‌یابد.
 
قصد تملك و تصاحب در اختلاس لازم است. این سوءنیت خاص در سوءنیت عام مستتر است. بنابراین اختلاس هم داخل در موارد در حكم غصب است.
 
سایر عناوین مشابه مدنی و كیفری
 
عناوین دیگری را می‌توان در قوانین مدنی و جزایی یافت كه مشابه یكدیگرند. اتلاف مدنی در حقوق كیفری با عنوان تخریب جزایی ـ كه صورت‎های گوناگون تلف را در بر می‌گیرد- جرم تلقی شده است؛ نگاهی به مواد 328 تا 330 قانون مدنی و مقایسه آن با مواد مربوط به تخریب به ویژه مواد 675 تا 687 روشن می‌سازد كه تفاوت عمدة این عناوین، در سوءنیت (جزایی) است كه فعل موجب ضمان مدنی را به رفتاری خلاف هنجار و ناقض قوانین جزایی تبدیل كرده است.
 
برخی از قواعد مربوط به تسبیب مدنی كه موجب مسئولیت مدنی سبب می شده، در قوانین جزایی نیز منعكس شده است. به ویژه زمانی كه قانونگذار دیه را جزء مجازاتها تلقی كرده و بسیاری از اسباب ضمان‌آور مدنی، دارای ضمانت جزایی شدند، عناوین مشابه مدنی و كیفری زیادی- كه گاه مرز میان آنها قابل شناسنایی نیست-به وجود آمد؛ دیه در جنایات خطایی از جمله اینهاست.
 
پاره‌ای ازاحكام مدنی راجع به مكاسب، معاملات و افعال حرام شرعی و ممنوع قانونی مثل قمار و گرو‌بندی (مادة 654ق.م.) در قانون مجازات اسلامی عنوان جزایی پیدا كرده‌اند (مادة 705 ق.م.ا).
 
بعضی از عناوین كه جزء اسباب تملك محسوب می‌شدند مثل شكار و صید (مواد 179 تا 182 ق.م.) به موجب قانون مجازات اسلامی (مواد 679 و 680) و برخی قوانین متفرقه دیگر جرم تلقی شدند. ممنوعیت شكار گونه‌هایی از حیوانات و به ویژه جرم‎انگاری شكار در مناطق ممنوعه از باب اختیارات حكومتی و نه شرعی دولت اعمال شده و بنابراین مستوجب مجازات باز دارنده ‌است و نه تعزیری.
 
همچنین ضمانت اجرای مدنی راجع به برخی اسناد تجاری مثل چك، در قوانین جزایی به ضمانت اجرایی جزایی قرار داده شد(قانون صدور چك).
 
ورشكستگی و اعسار تجاری چنانچه به تقصیر یا به تقلب باشد جرم تلقی شده است.
 
تدلیس در معاملات و نكاح عنوان كیفری كلاهبرداری ، تدلیس در معاملات و تدلیس در نكاح را یافته است.
 
نمونه‌های دیگری را نیز می‌توان نام برد كه قانونگذار كیفری به دلایلی و بنا به ضرورت‌هایی جرم دانسته است كه مطالعه هر یك نیاز به فرصت دیگری دارد. در این مطالعه، آنچه اهمیت دارد یافتن اصولی برای تمییز مداخلة كیفری دولت از دخالت‎های غیركیفری اوست.
 
سوم- ارزیابی كلی جرم انگاری عناوین مدنی
 
الف- شرایط تاریخی ، اجتماعی و سیاسی تدوین قوانین در ایران...
 
صرف‎نظر از زمینه‌های فكری و تاریخی وقوع انقلاب مشروطه در ایران، می‌توان گفت انقلاب مشروطه ایران با سه هدف اساسی پیروز شد:
 
1-  تشویق مشاركت مردم و جامعه در زندگی سیاسی؛
 
2-  ایجاد تحولات اقتصادی و اجتماعی در جهت جبران عقب‌افتادگی در ایران؛
 
3- ایجاد نظام سیاسی مقتدر و منسجم مركزی (بشیریه ، 1378، ص 69).
 
انقلاب مشروطه به تكثر قدرت ایالات، طبقات و گروههای اجتماعی دورة قاجار كه نوعی حكومت ملوك الطوایفی متمایل به تمركز و شیوه اعمال قدرت استبدادی بود، پایان داد و با هدف دستیابی به اهداف سه‌گانه فوق منتهی به تحولاتی در ساخت قدرت سیاسی و اجتماعی در ایران شد. هر چند زمینه‌های نامساعد آن را از مهمترین اهدافش به ویژه دو قسم نخست دور كرد ولی در ایجاد دولت متمركز و مطلقة جدید كه با ظهور پهلوی اول به اوج رسید، مؤثر بود. از این رو برخی از صاحب‌نظران، انقلاب مشروطه را از این حیث كه به تكثر از هم گسیخته قدرت و نظام قاجار پایان داد و سرآغاز ایجاد دولت مطلقة مدرن در درون جامعة مدنی ضعیفی شده بود، مرز تاریخی ایران قدیم و جدید می‌شمارند (بشیریه ، 1378، ص 69).
 
این تحول در لوای اندیشه قانون، آزادی و ایجاد دولت متمركز و منسجم صاحب اقتدار آغاز شد ولی بنا به دلایل متعددی سالهای آغاز آن همراه كشمكش‌های فراوان گروههای داخلی و دخالت مستمر قدرتهای بزرگ بود و به همین دلیل مجالس شورای ملی تشكیل شده نتوانستند به خوبی این حركت جدید را كه بنیاد آن باید بر قوانین مجلس نهاده می‌شد، نهادینه كنند. با این حال، مجالس مشروطه برای همان اهداف و برای انعقاد نطفه دولت مطلقه و انتقال از صورت‌بندیهای ماقبل به صورتهای جدید سرمایه‌داری اولیه، اداری و انتظامی اقداماتی انجام دادند.
 
نزاع میان دولت مشروطه و دولت مطلقه با ظهور رضاخان منجر به تفوق جدی دولت مطلقه شد. تمركز بی‌سابقه در منابع و ابزارهای قدرت و زوال تكثر و پراكندگی در ساخت قدرت ویژگی عمدة این دولت در دورة رضاخان بود.
 
از جملة ابزارهای اعمال قدرت– كه دیگر صرفاً به شیوة دورة قاجار نبود- قوانین كیفری مناسب و متناسب برای استحكام این ساخت جدید و نیز صیانت و حفظ بقای قدرت، از جملة مهمترین این ابزارها به شمار می‌رفت. به همین جهت است كه با لطایف الحیل مجلس شورای ملی را به اعلام انقراض سلسلة قاجار و سلطه پهلوی جهت دادند تا مبانی قانونی نظام جدید را استوار سازند. از سوی دیگر در جهت تحصیل مشروعیت نظام و دولت جدید –كه به عنوان ركن دوم قدرت سیاسی است- نیز هر چند به صورت متزلزل كوشش بسیاری انجام دادند.
 
دو عامل عمده دولت رضاخان را واداشت به طور وسیعی اقدام به تنظیم لوایح قانونی و اعمال فشار و جهت دهی به مجالس شورای ملی برای تصویب قوانین مورد نیاز دولت كند: نخست اینكه قانون و به ویژه قوانین كیفری به عنوان ابزار جدید اعمال قدرت جایگزین زور خام، شیوة استبدادی پیشین شود.  این مهم هم در ایجاد قدرت متمركز و هم در صیانت از آن ضروری می‌نمود. دوم اینكه در هر جایی كه مشروعیت قدرت سیاسی، به هر دلیلی، كم و متزلزل است، آن دولت می‌كوشد از طرق قانونی مبنای قانونیت نظام سیاسی خود را افزایش دهد تا اینكه به نحوی بتواند توازن میان این دو ركن را برقرار سازد. به ویژه این شیوه زمانی جاری است كه دولت بر مبنای دموكراسی شكننده و اولیه‌ای قدرت بگیرد.
 
از آنجا كه قوانین جزایی طریق اعمال چهرة سركوبگر قدرت سیاسی است، چنین دولتهایی ابتدا اقدام به تصویب و تدوین چنین قوانینی می‌كنند و سایر قوانین مثل قانون مدنی در مرحلة دوم اقدام قرار می‌گیرد.
 
البته نباید از این نكته غلفت كنیم كه اجرای چنین قوانین جزایی خود به خود در تنظیم مناسبات مردم مؤثر خواهند بود ولی نكته مهم اینجاست كه با چه دیدگاهی قانون جزایی تهیه و تصویب می‌شود. بدیهی است لازمة تمركز قدرت سیاسی، اعمال اقتدار بر تمام زوایای زندگی اجتماعی است و در هر موردی كه امكان تزلزل در این تمركز و اقتدار فراهم شود، دولت مطلقه از حضور جزایی و سركوبگرانه در آن ناحیه ابایی ندارد.
 
از سوی دیگر لازمه اعمال اقتدار مطلقه از طرق قوانین جزایی در كشوری كه - هر چند نیم بند و نهادینه نشده - تصویب قوانین را بر عهدة مجلس شورای ملی نهاده است، نفوذ بر نهاد تقنینی است. از این منظر تلاشهای فراوان رضاخان در تشكیل مجالس فرمایشی و اعمال نفوذ بر آن و تطمیع و تهدید نمایندگان معنا و مفهوم می‌یابد.
 
با سلطة نسبی دولت بر تمام نهادهای قدرت و نفوذ شدید در مجلس، دولت گام دیگری را برای تسهیل تصویب قوانین برداشت. شاه از وزیر عدلیه خواست لایحه‌ای را به مجلس ارائه دهد و به موجب آن از مجلس بخواهد كه لوایح عدلیه پس از پیشنهاد دولت تنها در كمیسیون قوانین عدلیه بررسی و تصویب شود و در صحن مجلس طرح نشود. «قانون اجازه لوایح قانونی وزارت عدلیه پس از تصویب كمیسیون پارلمانی قوانین عدلیه» در دوره‌های مختلف مجلس از تصویب نمایندگان گذشت و بدین طریق راه برای تصویب قوانین مورد نیاز هموار شد.
 
اولین قانون جزایی ایران –كه سرآغاز تحول كیفری در حقوق ایران شد- قانون مجازات عمومی 1304 است كه با استفاده از اجازة مجلس صرفاً در كمیسیون قوانین مجلس پنجم مطرح و تصویب شد. در این قانون اعمال و ترك افعالی جرم شناخته شد و بعضی از عناوین مدنی مذكور در فقه اسلامی، عنوان مجرمانه گرفت. پس از آن در مجالس بعدی قوانین متفرقه دیگری مثل «قانون مجازات راجع به انتقال مال غیر» تصویب شد. در این قوانین به اقدامات علیه امنیت كشور و تعدیات كاركنان دولت و اِعمال علیه نظم عمومی بیش از حقوق و آزادیهای فردی اهمیت داده شد. تحدید اقتدار كاركنان دولت و فرمانروایان فرعی و نیز سركوب گروههای پرنفوذ و ایلات -كه پیش از این در عرض دولت اعمال نفوذ می‌كردند- از اهداف عمدة این قوانین بود.
 
تا حد زیادی طبیعی است كه در چنان شرایطی دولت جدید كه بیشتر به سمت ایجاد نظام سیاسی مقتدر و متمركز در حركت است، كمتر به سایر اهداف در تهیه و تصویب قوانین جزایی و نیز سایر عوامل دخیل در مداخلة كیفری توجه كند.
 
با این حال، نمی‎توان از دلایل دیگری برای جرم‎انگاری رفتارها چشم پوشید. این اسباب و عوامل در جای خود قابل بررسی هستند ولی جهت كلی همان بود كه گفته شد.
 
ب- حقوق جزا: مداخله مفید و لازم
 
آنگونه كه در مقدمه اشاره شد، مداخله حقوق جزا باید به عنوان آخرین حربه تلقی ‌شود. ارزیابی این مداخله بر پایة تئوریهای مرسوم با دو شاخص فایده‌مندی و ضرورت میسر است. نخستینِ این دو، بر مبنای هدف مداخله و جرم‌انگاری است و دومی بر این اساس كه سایر مداخلات حقوقی و غیرحقوقی ناكارآمد بوده و واكنش جزایی نتیجه چنین ضرورتی است. این محدودیت به جهت كاركرد تحدید سركوبگرانة آزادی است كه خاص حقوق جزاست سلب و تحدید آزادی باید برای اهداف مهم‌تر و طبق قواعد معین و صریح صورت پذیرد.
 
البته شاخص فایده‎مندی جرم‎انگاری مبتنی بر نظریة « سودانگاری» لیبرالی است كه دخالت كیفری را با تحلیل هزینه ـ فایده ارزیابی می‎كند. در مقابل نظریه‎های اخلاق‎گرایی وجود دارند كه صرف نقض قاعدة اخلاقی را ـ صرفنظر از نتایج آن ـ مشروع و موجّه می‎شمارند. هرچند در اینجا در مقام بیان مبانی نظری و ویژگیهای این دو نظر نیستم ولی نمی‎توانم بر فایده‎مندی مجازات تأكید نكنم. گرچه حمایت از اخلاق و قواعد اخلاقی بر دوش دولت هم هست ولی نمی‎توان گفت از هر قاعدة اخلاقی باید حمایت كیفری كرد.
 
با اذعان به اینكه تحولات حقوقی و نفوذ اندیشه‌ها و مكاتب حقوقی و فلسفی در ایران آن روز چنان نبود كه دولتها بتوانند با دید باز قانونگذاری كنند اما از نگاه امروزی قابل نقد است، به ویژه كه جرایمی كه در آن زمان ایجاد شدند بدون ارزیابی مجدد همچنان در سیاهة جرایم باقی مانده‌اند.
 
به عنوان مثال نبود سازمان ثبت اسناد و انجام معاملات منقول و غیرمنقول به موجب اسناد عادی و حتی بدون سند، موجب می شد عده‌ای اموال دیگران را به عنوان مال خود بفروشند و یا به عوض مال خود معرفی كنند؛ ضرورت صیانت از حرمت اموال مردم ایجاب می‌كرد دولت اقداماتی انجام دهد و از جملة آنها ، جرم انگاری انتقال مال غیر و یا معرفی مال غیر به عوض مال خود بود.
 
دیگر اینكه برخلاف سیر طبیعی تدوین قوانین، ابتدا قوانین جزایی نوشته شد. درست است كه پیش از آن بر اساس فقه اسلامی روابط خصوصی مردم در محاكم شرع و یا به صورت دیگر تنظیم و اختلافات حل و فصل می شد ولی همة اینها توسط نهادهای مدنی و گاه دولت انجام می‌شد. و تا زمانی كه یك دولت متمركز به صورت یكپارچه و با سیاست معینی از ابزارهای حقوقی و غیرحقوقی استفاده نكند، نمی‌توان گفت كه كدام شیوة عمل در تنظیم مناسبات مردم و حفظ نظم عمومی و حقوق فردی مؤثرتر بوده است. از این جهت پیدا است نمی‎توان گفت دولتی كه هنوز قوانین مدنی را تدوین نكرده و سازمان قضایی و غیرقضایی نهادینه‌شده‎ای را برای اجرا و تضمین آن ایجاد نكرده و بلافاصله اقدام به جرم انگاری اعمال یاترك افعالی كرده، بدون مراعات ملاحظات حقوقی و فنی عمل كرده است.
 
به عنوان نمونه ، اتلاف اموال مردم یا تسبیب در آن و غصب مال دیگری از جهت فقه اسلامی ضمان آور است و متلف، سبب و غاصب ضامن عین یا مثل یا قیمت مال و خسارات وارده است، چگونه ممكن است پیش از اینكه دولتی اجرای چنین قواعدی را تجربه كند و یا حداقل در خصوص فایده مندی آنها تحقیقی انجام دهد، اقدامات مذكور را جرم بشناسد؟
 
به نظر می‌رسد بدون اینكه در این مختصر در صدد قضاوت ارزشی در خصوص هر كدام از موارد مذكور باشیم می‌توان گفت برخی از جرایمی كه عنوان مشابه در قوانین مدنی دارند قابل ارزیابی مجددانه تا چه حد جرم انگاری برخی صور تخریب مثل اتلاف حیوان متعلق به غیر ، غصب اموال دیگران مثل تصرف عدوانی و انتقال مال غیر ضروری و مفید است؟ آیا آثار بهتری از ضمان مدنی دارد؟ تا چه حد این اقدامات مخل نظم عمومی و حقوقی فردی است كه نیاز به مداخله حقوق جزا است؟
 
پاسخ به این پرسش‎ها و امكان‎سنجی جرم‎زدایی از برخی عنوان‎های مجرمانه نیازمند تحقیق و ارزیابی عملكردهاست.
 
نتیجه‌گیری
 
عناوین مدنی كه عنوان مجرمانه یافتند، جز در مواردی كه از جهت عنصر مادی اندكی تفاوت پیدا می‌كنند، از حیث مدخلیت سوءنیت در عنوان كیفری و عدم اخذ آن در عنوان مدنی با یكدیگر تفاوت می‌كنند؛ بنابراین عمدی بودن جرایم مذكور ، به طور عموم، متضمن احراز سوءنیت مرتكب است، در حالی كه ضمان مدنی این عناوین فارغ از وجود یا عدم سوءنیت بر مرتكب تحمیل می‌شود و این ویژگی امور مدنی است كه مسئولیت بر فعل زیانبار مبتنی است.
 
هر چند جرم انگاری عناوین مدنی، در برخی موارد بر حسب ضرورت و فایده‌مندی انجام شده است، اما مطالعة سیر جرم‌انگاری این عناوین نشان می‌دهد، ملاحظات سیاسی-اجتماعی و تاریخی بیش از مقتضیات حقوقی و جرم‌شناختی بر این روند تأثیر گذار بوده است. همین موضوع ایجاب می‌كند قانونگذار و مجموعه دولت با تدوین چارچوب اصول یك سیاست جنایی، اقدام به بازنگری در متون جزایی كنند و حسب مورد از تورم جزایی پیش آمده بكاهند. چه، به نظر می‌رسد ملاحظات گوناگون ممكن است سبب شود ما از برخی جرایمی كه عنوان مشابه مدنی دارند جرم زدایی كنیم.
 
در مجموع به نظر می‌رسد در مواردی ضمانت اجراهای مدنی در صورت فراهم كردن سایر شرایط- می‌توانند مفیدتر از ضمانت اجراهای كیفری باشند.
 

 
فهرست منابع :
 
1- پیش از این قانونگذار «قانون موقت راجع به اشخاصی كه مال غیر را انتقال می‌دهند یا تملك می‌كنند» را در 2 جوزای 1302 به تصویب رسانده بود. این قانون نسخ ضمنی شده است.
 
[i][2]- نظریه شماره 8227/7-10/12/1373 ادارة حقوقی دادگستری. رأی شماره 757 مورخ 1318 و رأی شماره 407/8067 مورخ 27/12/1316 دیوانعالی كشور.
 
[ii][3]-  مانند موارد 677 و 674 قانون مدنی ایران. 
 
[iii][4]- رأی شماره 122 مورخ 25/7/1321.
 
[iv][5]- رأی شماره 10- 21/7/1355.
 
[v][6]- نظریه شماره 3444/7 مورخ 19/12/1358. و نیز نگاه كنید به نظریه‌های شماره 2652/7 مورخ 19/7/1370 و 7293/7 مورخ 4/11/1372.
 
[vi][7]- رأی شماره 3493-23/6/37: «اگر كس دو دانگ از اتومبیلی را كه سه دانگ آن را مالك بود، با سند رسمی به یك نفر بفروشد و بعداً شش دانگ آن را به شخص دیگری بفروشد عمل مشمول ماده 117 قانون ثبت اسناد است و استناد دیوان جنایی به این كه «مواد مربوط به انتقال مال غیرمخصوص موردی است كه مال موضوع انتقال تماماً ملك غیر باشد، صحیح نیست».
 
[vii][8]-  این صورت با عناوین كیفری ایجاد مزاحمت و ممانعت از حق مشابه است (ماده 690 ق.م.ا.).
 
[viii][9]- عده‌ای از فقها مانند شهید اول آن را شرط می‌دانند و در تعریف غصب می‌گویند : «الاستقلال با ثبات الید علی مال الغیر عدواناً». (شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعمة الدمشقیة ، بیروت: دارالعالم الاسلامی، بی‎تا، ج7 ، ص 13).

تاریخ : شنبه 10 آبان 1393
بازدید : 538
نویسنده : رسول رشیدی

جرایم کم نتیجه همبستگی بالا

یک کارشناس ارشد حقوق جزا و جر‌مشناسی در این باره معتقد است که اگر همبستگی اجتماعی بین افراد حاضر در یک جامعه وجود داشته باشد، کمتر مرتکب جرم می‌شوند. امیر جوانبخت در گفت‌وگو با «حمایت» در قالب یک مثال این مطلب را توضیح می‌دهد: مثلاً در جامعه روستایی افراد به‌دلیل زندگی جمعی و قومی و آشنایی نزدیکی که با یکدیگر دارند، زود شناخته می‌شوند و به‌خاطر ترس از آبروی خود دست به جرم نمی‌زنند؛ اما این افراد وقتی از جامعه خود بیرون آیند دیگر این نظارت‌های جمعی وجود ندارد و فرد خود را غریبه‌ای می‌بیند و جرات انجام جرم را به‌دست می‌آورد و فرد با نوعی خلاء هنجاری رو‌به‌رو می‌شود که او را به سوی جرم سوق می‌دهد.

خانواده در زندگی شهری و روستایی

وی با بیان اینکه پدیده مهاجرت نیز به همین امر دامن می‌زند و آن را گسترش می‌دهد تأکید می‌کند: یکی از عوامل بزهکاری در شهرها ضعف خانواده است. روابط خانوادگی در روستاها از استحکام بیشتری برخوردار و دایره اعضای خانواده نیز در روستاها گسترده‌تر است. خانواده‌های روستایی از استحکام بیشتری برخوردار هستند و آمار جدایی در این خانواده‌ها بسیار پایین است به‌همین دلیل فرزندان احساس امنیت بیشتری می‌کنند. یک کارشناس حقوق جزا و جر‌م شناسی با بیان این که از خصوصیت‌های زندگی شهری معاصر، ضعف روابط خانوادگی است که در سه مرحله تحقق یافته است ادامه می‌دهد: مرحله اول از هم پاشیدگی خانواده به‌معنای وسیع و از بین رفتن تجانس همسایگی و در مرحله بعدی از بین رفتن تثبیت خانواده به معنی (همسر و فرزندان) بر اثر طلاق وجود دارد. مرحله بعدی نیز ازدواج با گرایش به مستثنی شدن و جدا شدن از خانواده (جدایی زودرس فرزندان از خانواده و کار در مشاغل آزاد و به دور از چشم خانواده) قرار گرفته است.

مهترین عامل تحقق بزه

نوبخت طلاق را مهمترین عامل بزهکاری به‌شمار می‌آورد و از این مساله نتیجه می‌گیرد که وقتی طلاق ایجاد می‌شود والدین فرزندان خود را رها می‌کنند و در این زمان فرزندان برای انتقام از پدر و مادر خود دست به بزه می‌زنند.

وی گرایش به کار را در روستا بیشتر می‌داند و می‌گوید: فرزندان در روستا، به نسبت فرزندان در شهر زودتر به سن کاری می‌رسند و زودتر به‌کار روی‌ می‌آورند اما کار کردن در محیط شهری هر چند در سن بالاتر نسبت به روستاست اما خطرناک‌تر است و می‌تواند فرد را با خطر بزهکاری به‌طور جدی‌تری روبه‌رو کند. این کارشناس جرم شناسی تأکید می‌کند: این مساله به این خاطر است که فرد در روستا هر چند در سن پایین‌تر شروع به کار کردن می‌کند اما اغلب و اکثر بچه‌ها در این محیط در مزارع مشغول به‌کار هستند و این باعث می‌شود که فرد در کنار والدین خود مشغول به‌کار باشد و به این ترتیب والدین بر فرزند خود احاطه کامل دارند و می‌توانند آن را به خوبی کنترل کنند. اما در زندگی شهری فرزندان شاید حتی برای کار به شهر دیگری غیر از شهر خود بروند این باعث می‌شود که به دور از چشم والدین خود کار کنند و با خطرات اجتماعی بیشتری رو‌به‌رو شوند که موجب بزهکاری فرد می‌شود. افراد در این محیط خود را آزادتر می‌دانند و ممکن است دست به هر کاری بزنند کارهایی که هیچ‌گاه جلوی چشم والدین خود آنها را انجام نمی‌دهند.

اهم مشکلات جامعه شهری

به گفته وی برخی از جامعه‌شناسان نبود روابط دوستانه و صادقانه را منشاء بسیاری از مشکلات افراد شهرنشین می‌دانند زیرا فرد در جامعه شهری تنهاست و رابطه او با دیگران به‌سادگی امکان‌پذیر نیست. جوانبخت ادامه می‌دهد: بنابراین این فرد نمی‌تواند ارزش‌های خود را با ارزش‌های گروه همساز کند و رابطه‌ای هماهنگ به‌وجود آورد، چون تنهایی و بیگانگی او را نسبت به دیگران بدبین کرده است.

این کارشناس جرم شناسی می‌گوید: میزان بزهکاری با افزایش جمعیت همیشه به‌طور مطلق به یک اندازه نیست و بستگی به فرهنگ عرف و عادت میزان همبستگی شهروندان، میزان مشارکت شهروندان در امور اجرای شهر خود، مذهب، مهاجرت جغرافیای شهری، نوع معماری شهر و میزان حاشیه‌نشینی در شهر بستگی دارد.

وی خاطر نشان می‌کند: یعنی هر چه این عوامل قوی‌تر و یا ضعیف‌تر باشد میزان جرم در شهرها بیشتر و یا کمتر می‌شود. در واقع با توجه به مهاجرت بسیار زیاد به شهرها و زیاد بودن مناطق حاشیه‌ای میزان جرم پائین نیست، این عوامل هر یک می‌تواند در منطقه‌ای خود را واضح‌تر نشان دهد و بستگی به شهر و منطقه دارد.

کنترل رسمی در مقابل کنترل غیررسمی

از طرف دیگر یک کارشناس دیگر حقوق جزا و جرم‌شناسی می‌گوید: در بررسی دلایل کمبود نسبی میزان جرم در روستاها و شهرهای کوچک نسبت به شهرهای بزرگ باید به نقش کنترل غیررسمی نیز دقت کرد.

علی اصغر مقدم با بیان اینکه کنترل غیررسمی در مقابل کنترل رسمی تأثیر بیشتری در پیشگیری از جرم دارد ادامه می‌دهد: در کنترل رسمی که از طریق پلیس و دستگاه عدالت اعمال می‌شود، فرد احساس امنیت بیشتری می‌کند و خود را از چشمان ناظر بدور می‌بیند و احتمال به دام افتادن خود را کم می‌داند. اما همین فرد در نزدیکی خانواده و دوستان خود از جرایم فاصله می‌گیرد یا اینکه با احساس خطر و اضطراب بیشتری مرتکب جرم می‌شود.

به گفته مقدم ترس از سرزنش و طرد شدن از خانواده تاثیر زیادی در پیشگیری از جرم دارد. وی در این باره توضیح می‌دهد: شاید به همین دلیل است که معمولاً بزهکاران در مناطق و جاهایی که خود و یا اقوام خود زندگی می‌کنند دست به جرم نمی‌زنند.

دلایل جرم‌خیز بودن شهرها

به گفته این کارشناس جزا و جرم‌شناسی در جوامع شهری یکی از دلایل اصلی افزایش میزان جرایم ضعیف بودن کنترل غیررسمی اجتماعی است که باعث می‌شود مسئولیت کنترل رفتار افراد در جوامع شهری به پلیس و دادگاه‌ها و سایر نمایندگان دولت واگذار شود و این‌ها هر چند ضعیف‌تر از کنترل غیررسمی هستند اما باز هم افراد جامعه را مجبور به پذیرش و احترام به هنجارهای اجتماعی می‌کنند.

وی می‌گوید: در جرایم شهری نوعی از جرایم با عنوان «جرایم محلی یا محله‌ای» مطرح شده است، این جرایم براساس نوع و کیفیت هر محله شهری مشخص می‌شود.

مقدم با بیان اینکه در این جرایم مسئله اساسی تأثیر وضعیت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی محله شهری در نوع جرم آن است ادامه می‌دهد: هنگامی‌که تراکم جمعیت از حدی تجاوز کند، افراد فوق‌العاده پرخاشجو می‌شوند زیرا حداقل سرزمین مورد لزوم برای شکوفایی شخص در اختیار آنان نیست.

ریخت شهرها جرم‌خیز است

به گفته وی در اینجا این نکته قابل تأمل است که وضعیت و نوع تراکم شهری و ترتیب منازل و قرار گرفتن آنها و مجموعا تراکم جمعیت شهری و محیط فیزیکی شهری خود باعث و عامل جرم شهری است.

این کارشناس ارشد جرم شناسی با بیان اینکه اگر به آمارهای جمعیتی در شهرها و مقایسه آن با جرایم نگاهی بیندازیم متوجه می‌شویم رابطه تراکم محیط شهری به‌معنای عام قضیه با جرایم شهری به‌صورت مستقیم قابل دریافت و تحلیل است می‌گوید: جمعیت شهری و تبهکاری به موازات هم افزایش می‌یابند و دست‌کم این افزایش تا مرحله‌ای از تراکم جمعیت ادامه دارد اما باید از قبول وجود یک رابطه ریاضی بین تراکم جمعیت و وقوع جرم تحت تاثیر شرایط زمان و مکانی مجرم قرار دارد.

وی در این باره توضیح می‌دهد: در شهرهای بزرگ، اختلاف فرهنگ‌ها و غریبه بودن شهروندان نسبت به‌یکدیگر محیط را برای ارتکاب جرایم مساعدتر کرده است در حالیکه در محیط‌های روستایی و شهرهای کوچک، میزان ارتکاب جرایم کمتر دیده می‌شود. تفاوت آمار و نوع جرایم در شهر و روستا، موضوعی است که شیوه زندگی در خانواده‌های شهری و روستایی ارتباط تنگاتنگی دارد.

نقش حق و اخلاق

حق و اخلاق نه تنها در اجتماعات مختلف تغییر شکل می‌دهد بلکه حقی که در شرایط زندگی جمعی دستخوش تحول شود، در قشرهای معین هم تغییر پیدا می‌کند؛ مقدم با بیان این مطلب ادامه می‌دهد: اما باید دانست که این دگرگونی‌ها هیچ‌گاه عملی نمی‌شود مگر آنکه احساسات جمعی که ریشه آفرینش اخلاق است، برابر تغییراتی که در شرف تکوین است ایستادگی نکند و نیرویی کاملا متعادل داشته باشد.



:: برچسب‌ها: محیط زندگی ، تأثیر محیط زندگی در جرایم ,
تاریخ : شنبه 10 آبان 1393
بازدید : 594
نویسنده : رسول رشیدی

حقوق جزای اسلامی

 

مقاله 89 صفحه

 

برای دانلود کلیک کنید

 

 

تاريخچه پيدايش شهرداريها و ساختار مديريت

 

 

مقاله 90 صفحه

برای دانلود کلیک کنید

 

 

جايگاه و وظايف مشاورين معاملات ملكي درنظام حقوقي

 

مقاله 126 صفحه

برای دانلود کلیک کنید

 

مبحث پناهندگی

 

مقاله 70 صفحه

برای دانلود کلیک کنید

 

 

بزه کاری زنان

 

 مقاله 85 صفحه است

برای دانلود کلیک کنید

 

آشنایی با سازمان ثبت احوال کشور

 

 جزوه 30 صفحه ای 

برای دانلود کلیک کنید

 

 

منبع : سایت http://rasagostar.ir



:: برچسب‌ها: مجموعه مقالات حقوقی ، مقاله حقوقی ,
تاریخ : شنبه 10 آبان 1393
بازدید : 592
نویسنده : رسول رشیدی
تاریخ : شنبه 10 آبان 1393
بازدید : 504
نویسنده : رسول رشیدی


اختیارات ضابطان دادگستری
در لایحه جدید آئین دادرسی کیفری

فـروغ نـظـر بـیـگـی

وکیل دادگستری

چاپ شده در روزنامه حمایت ،چهارشنبه 29 آبان 1392
شماره 2942





کلیک کنید دانلود کنید





:: برچسب‌ها: اختیارات ضابطان دادگستری در لایحه جدید آئین دادرسی کیفری ,
تاریخ : شنبه 10 آبان 1393
بازدید : 531
نویسنده : رسول رشیدی

جزوه خلاصه چهارجلد


دوره حقوق تجارت دکتر اسکینی


کلیک کنید

 

 

آکسفورد




د
انلود رایگان فایل پی دی اف

فرهنگ واژگان حقوقی آکسفورد


دانلود

 

 



:: برچسب‌ها: دانلود کنید ,
تاریخ : جمعه 9 آبان 1393
بازدید : 3348
نویسنده : رسول رشیدی

نمونه اظهار نامه از سوی زوج برای زوجه جهت تمکین 

 

مخاطب محترم جناب آقای / خانم 

 

با سلام 

 

احتراما ، همانطور که مستحضرید 

 

جنابعالی به استناد عقدنامه شماره تنظیمی در دفترخانه ازدواج شماره -------------  شهرستان -------------  زوجه شرعی و دائمی اینجانب می باشید .

 

اکنون از تاریخ   ----------------   الی   تاریخ --------------------  بدون داشتن دلیل موجه قانونی و همچنین کسب رضایت از اینجانب اقدام به ترک اقامتگاه نموده اید. 

 

از آنجا که معتقدم اختلافات خانوادگی صرفا با پنجه قدرت تدبیر و تأمل زوجین حل و فصل می گردد . و قهر و کشمکش بجز افزودن بر میزان تنش و کدورت فی مابین  هیچ چیز را به ارمغان 

 

نمی آورد لذا از شما میخواهم  تا ضمن بازگشت به منزل موجبات پریشانی  و تکدر خاطر شخص خود و خانواده را فراهم نیاورد .  ضمنا چنانچه به فاصله گذشت یک هفته از تاریخ رویت

 

این اظهارنامه تصمیم قطعی خود را جهت رجوع به منزل شوهر اتخاذ نمایید .  مطابق مقررات ناشزه محسوب و از پرداخت نفقه محروم خواهید شد . 

 

 

والسلام 

 

نام و نام خانوادگی 

 

امضاء ------   تاریخ 



:: برچسب‌ها: چگونه اضهار نامه بنویسیم ؟ ,
تاریخ : جمعه 9 آبان 1393
بازدید : 544
نویسنده : رسول رشیدی

مقدمه 
يكي از شايع ترين اعمال حقوقي بين مردم استفاده از چك به عنوان وسيله پرداخت است. در عمل پس از مواجه دشن با مشكل عدم پرداخت وجه آن دارنده چك بلا محل مبادرت به طرح شكايت عليه صادر كننده مي كند البته در اكثر قريب به اتفاق موارد دادسرا به استناد وجود قابل استماع دانسته و با استناد به اين قانون به عنوان قانون خاص به ادعاي وي در زمينه اينكه چك به دنبال يك سلسله اعمال متقلبانه صادر گرديده كه منجر به ا ز دست دادن مال وي شده است وقعي نمي گذراد. اما از مداقه در قوانين جاري مي توان به اين نتيجه رسيد كه برخلاف رويه معمول نبايد در تمام موارد عمل صادر كننده چك بلامحل را تنها با قانون صدور چك منطبق دانست بلكه تحت شرايطي خاص و اوضاع و احوالي كه چك تحت آن شرايط صادر شده است دادسرا مي تواند به ادعاي شاكي مبني بر «كلاهبرداري» توجه نموده و از اين جهت به شكايت وي رسيدگي كند . اين معضلي است كه در مقاله حاضر سعي شده است به آن پرداخته شود.

الف-طرح مسأله

مسلم است بين جرم «صدور چك بلا محل» با جرم« كلاهبرداري» تفاوتهاي اصولي و فاحشي وجود دارد كه در اينجا به مهمترين آنها اشاره ميگردد.

1- شرايط تحقق جرم كلاهبرداري در مقايسه با جرم صدور چك بلا محل از يك طرف مطابق( قانون اصلاح موادي از قانون صدور چك مصوب تير ماه 1355 )، چنانچه صادركننده چك آن را به نحوي صادر كند كه از طرف بانك قابل پرداخت نباشد، عمل وي مستوجب مجازات است. زيرا زماني كه صادر كننده مبادرت به صدور چك مي نمايد، بايد معادل مبلغ آن در بانك محال عليه، محل به صورت نقد يا اعتبار قابل استفاده داشته باشد و نبايد تمام يا قسمتي از وجهي را كه به اعتبار آن چك صادر كرده ، به صورتي از بانك خارج نمايد ، يا دستور عدم پرداخت وجه چك را بدهد و نيز ، نبايد چك را به صورتي تنظيم نمايد كه بانك به عللي از قبيل عدم مطابقت امضاء يا قلم خوردگي در متن چك يا اختلاف درمندرجات چك وامثال آن از پرداخت وجه چك خودداري كند . از طرف ديگر برابر (( قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبرداري ))، هر كس از راه حيله و تقلب مردم را بوجود شركتها يا تجارتخانه ها يا كارخانه ها يا مؤسسات موهوم ، يا به داشتن اموال و اختيارات واهي فريب دهد ، يا به امور غير واقع اميد وار كند ، يا از حوادث و پيش آمدهاي غير واقع بترساند و يا اسم و يا عنوان مجعول اختيار كند و به يكي از وسايل مذكور يا وسايل تقلبي ديگر وجوه و يا أموال يا اسناد يا حوالجات يا قبوض يا مفاصا حساب و أمثال آنها را تحصيل كرده و از اين راه مال ديگري را ببرد ، كلاهبردار محسوب و علاوه بر رد اصل مال به صاحبش ، به حبس از يك تا هفت سال و پرداخت جزاي نقدي معادل مالي كه اخذ كرده است ، محكوم مي شود .

هر چند مطابق قانون ، صدور چك بدون داشتن مبلغ مندرج در آن ، يا خارج كردن وجهي كه به اعتبار آن چك صادر شده است از بانك ، يا صدور دستور عدم پرداخت وجه آن به بانك ، يا تنظيم چك به صورتي كه از نظر بانك قابل پرداخت نباشد و خصوصا صدور چك با علم به بسته بودن حساب بانكي ، در بدو امر اين تصور را به ذهن متبادر مي سازد كه اين موارد، با مواردي كه در ماده1 قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبرداري احصاء شده است تفاوتي نداشته و صدور چك بلامحل نيز داراي همان اوصاف جرم كلاهبرداري است كه بنا به عللي نسبت به آن قانون خاصي تدوين شده است ولي در عين حال بايد دانست كه با وجود تشابهات زيادي كه از اين جهات بين جرم صدور چك بلامحل با جرم كلاهبرداري كه نقشه هر دو بردن مال غير است وجود دارد، يك تفاوت عمده بين آن دو مشاهده ميشود وآن اينكه در جرم صدور چك بلامحل، صادر كننده بدون مانورهاي متقلبانه تنها إقدام به صدور چكي مي نمايد كه فاقد محل است؛اما در جرم كلاهبرداري أسباب و عوامل خارجي كه مبتني بر حيله و تقلب و اغواي ديگري ميگردد از أركان ضروري تحقق جرم مي باشد كه بدون انجام اين تمهيدات و مقدمات امكان وقوع اين جرم متصور نيست و در نتيجه ممكن است كه مالباخته در قبال از دست دادن مال خود در اثر مانور متقلبانه اي كه از ناحيه مرتكب صورت گرفته ، چك بلامحل دريافت كرده و يا اينكه اصولا چكي نگرفته باشد . حال در اين وضعيت آيا مي توانيم گفت كه به لحاظ وجود قانون صدور چك به عنوان قانون خاص در برابر قانون راجع به كلاهبرداري ، شاكي را بايد مجبور به تبعيت از قانون ناظر بر چك نمود ؟ در اين خصوص بايد گفت : هر چند كه قانون صدور چك بعنوان يك قانون خاص مطرح است ولي عقيده به اجراي مطلق آن لزوم انطباق عمل هر صادر كننده چك بلا محل با اين قانون ، توالي فاسدي به همراه دارد كه لازم است در آن تأمل وتعمق بيشتري صورت گيرد؛ از جمله اينكه به طور مثال، اگر شخصي با استفاده از تمام وسايل و إمكانات موجود و منعكس در ماده1 قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبرداري ، مال فرد يا افرادي را ببرد و در إزاي آن(چك بلامحل) صادر كند و به آنها تحويل بدهد، بنا به تعبيري كه عمل صادر كننده بايد با قانون صدور چك منطبق باشد، در اين صورت مشمول قانون راجع به كلاهبرداري نخواهد شد؛ ولي اگر در قبال همين عمل(سفته اي) به مالباخته تسليم نمايد، عملش مشمول قانون راجع به كلاهبرداري خواهد بود. بديهي است كه چنين تعبير وتفسيري مغاير با مقصود و نظر قانونگذار است؛ چرا كه هرگاه شخصي خود را داراي اختيارات خاص و اعتبار قابل توجهي معرفي كند كه بدون توسل به عناوين مذكور، خروج مال از يد مالباخته ميسر نمي گرديده و در مقابل اخذ آن مبادرت به صدور چك بلامحل نمايد، عمل وي از مصاديق(كلاهبرداري) محسوب ميگردد. زيرا، آنچه كه مورد نظر قانونگذار است همانا تمهيد مقدمات مندرج در ماده1 قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبرداري و رسيدن به نتيجه نهايي مورد نظر مجرم است؛ اعم از اينكه در مقابل مقدمه چيني هاي انجام شده كه منتهي به از دست دادن مالباخته شده مرتكب(چك) صادر كرده، يا(سفته) يا(نوشته عادي) داده ويا اينكه أصلا(سندي) به وي تسليم نكرده باشد. بدين ترتيب، ملاحظه ميگردد كه هرگاه شرايط لازم براي ارتكاب جرم كلاهبرداري محقق گردد، حتي اگر سندي هم نداشته باشد، مورد مي تواند از مصاديق كلاهبرداري محسوب گردد. حال چگونه مي توان در مورد مشابه كه شاكي، چك بلامحلي را نيز در اختيار دارد، از شكايت وي به عنوان كلاهبرداري ممانعت به عمل آورد و به استناد وجود قانون صدور چك او را صرفا به اين طريق رهنمون شد؟

2-وضعيت چكهاي بلا محل حقوقي(فاقد جنبه جزايي)

در قانون صدور چك مصوب سال1355، مواردي پيش بيني شده بود كه اگر چك تحت آن شرايط صادر مي شد، قابليت تعقيب جزايي را از دست مي داد، بخصوص در مورد وعده دار بودن چك كه به عنوان حربه اي مؤثر توسط صادر كنندگان حرفه اي عليه دارندگان اينگونه چكها مورد سوء استفاده قرار مي گرفت. بديهي است در صورتي كه شاكي مجبور به تبعيت از قانون صدور چك با وجود استحقاق وي در تعقيب قضيه به عنوان كلاهبرداري مي گرديد، چنانچه چك از نوع تضميني، وعده دار، سفيد امضاء و غيره بود ويا به هر علتي فاقد جنبه كيفري محسوب مي شد به لحاظ غير جزايي بودن چك مذكور، شاكي حربه تعقيب جزايي را به كلي از دست مي داد. حال آنكه اين مشكل در مورد امكان استناد به قانون تشديد كلاهبرداري و طرح دعوي بر اساس آن وجود ندا شت. اكنون نيز، اگر چه با اصلاح قانون صدور چك كه در سال 1372 صورت گرفت، ماده12 اين قانون حذف گرديده؛ اما در عين حال اگر وضع كساني كه قبل از تصويب قانون اصلاحي سال 1372 چكهاي بلا محل در دست دارند با قانون صدور چك مصوب 1355 تطبيق داده شود، اين مشكل همچنان در مورد آنها باقي خواهد ماند. 
3- قابل گذشت بودن جرم صدور چك بلا محل

جرم صدور چك بلا محل از جرائم قابل گذشت است؛ در حالي كه جرم كلاهبرداري غير قابل گذشت مي باشد. به اين ترتيب ممكن است متهم تحت شرايطي خاص، شاكي را اغوا كرده و يا به نوعي او را تحت فشار قرار دهد و خلاصه به هر وسيله اي كه شده موفق به اخذ رضايت شاكي براي استخلاص خود گردد كه در اين صورت بر خلاف قانونگذار در مورد لزوم مجازات اشخاص كلاهبردار به عنوان جرم عمومي، علي رغم ارتكاب جرم كلاهبرداري با قرار دادن خود در زير چتر قانون مربوط به صدور چك، عملا از مجازات مصون خواهد ماند.

4- تفاوت مجازات چك بلا محل با كلاهبرداري

ميزان مجازات در جرم چك بلا محل به مراتب كمتر از مجازات معينه در جرم كلاهبرداري است. به طوري كه مجازات صدور چك بلا محل از شش ماه تا دو سال حبس و پرداخت جريمه به ميزان يك چهارم وجه چك يا كسر موجودي مي باشد؛ در صورتي كه مجازات كلاهبرداري از يك تا هفت سال حبس و پرداخت جزاي نقدي معادل مالي كه اخذ شده، مي باشد . ذكر مثالي در اين خصوص موضوع را روشن تر مي گرداند: در فرضي كه شخصي به دنبال ارتكاب اعمال متقلبانه؛ يك ميليون ريال مال ديگري را برده و در إزاء آن چك بلا محلي به وي تسليم نموده باشد، در صورت تطبيق عمل وي با قانون صدور چك و به فرض محكوميت وي به جرم صدور چك بلا محل ، حداكثر به دو سال حبس و پرداخت دويست و پنجاه هزار ريال جريمه محكوم خواهد شد و در صورت تقديم دادخواست ضرر و زيان از جانب شاكي، صادر كننده به پرداخت مبلغ يك ميليون ريال در حق وي نيز محكوميت پيدا خواهد كرد. ولي در صورتي كه مساله قانون تشديد مجازات كلاهبرداري انطباق داده شود،متهم به حداكثر 7 سال حبس و پرداخت يك ميليون ريال به عنوان جزاي نقدي، و يك ميليون ريال به عنوان جبران ضرر و زيان مدعي خصوصي محكوم خواهد شد. البته تقاضاي اجراي ماده139 قانون تعزيرات (بازداشت تا يوم الادا) از دادگاه كيفري، هم در مورد چك بلا محل و هم در مورد جرم كلاهبرداري امكان پذير است. لذا، با مقايسه عواقبي كه مرتكبين اين دو جرم بايد متحمل گردند (بخصوص در مورد مبالغ هنگفت)، به خوبي آشكار مي گردد كه محروم نمودن شاكي از توسل به شكايت مبني بر كلاهبرداري در صورت استحقاق نام برده براي استفاده از آن تا چه اندازه به حقوق مسلم وي در راه رسيدن به مال از دست رفته اش، لطمه وارد خواهد آورد.

ب- اظهار نظر شوراي نگهبان در مورد چك بلا محل

در مقابل طرح اين سئوال كه از طرف دادسراي عمومي تهران با اين مضمون صورت گرفت: ((صدور چك بلا محل برابر مقررات قانون چك جرم و قابل تعقيب كيفري است و حتي به موجب قوانين سابق صادر كننده به عنوان كلاهبردار تحت تعقيب قرار مي گرفته است. اكنون با توجه به اينكه عده اي با توسل به اين وسيله ديگران را مغرور و از آنان كلاهبرداري مي نمايند و يا حداقل با عدم پرداخت دين خود در راس موعد، موجبات تضرر دائن را فراهم مي آورند و چنانچه مورد تعقيب جزايي قرار نگيرند امكان وصول طلب متعسر و در بعضي موارد محال مي نمايد بناء علي هذا تعقيب كيفري صادر كننده چك بلا محل از نقطه نظر شرعي مانعي دارد يا خير؟ و چنانچه پاسخ منفي است، در صورتي كه احراز گردد چك صادره بي تاريخ يا وعده دار ويا تضميني و مشروط بوده در اينگونه موارد نيز مي توان صادر كننده را تعقيب جزايي نمود يا خير؟ و نيز، در صورت شمول مرور زمان وضع به چه صورت خواهد بود؟)) 
شوراي نگهبان در تاريخ 9/12/1361 چنين إظهار نظر نموده است؛ ((…اصدار چك بلا محل كه عرفا كلاهبرداري و فريب طرف شمرده مي شود، به وسيله حاكم شرع قابل كيفر وتعزير است.)) 
نظر شوراي نگهبان به صورت مذكور، به دليل اينكه اصدار چك بلا محل را در تمام موارد و به طور مطلق كلاهبرداري تلقي كرده و محلي براي اجراي قانون صدور چك باقي نگذاشته بود، اشكال موجود را مرتفع نكرد و در عمل تمايل دادسرا به اجراي قانون صدور چك بلا محل بيشنر شد . قبول اين رويه به نحو علي الإطلاق نيز، بنا به دلايلي كه ذكر شد ، خالي از اشكال نيست.

ج- وضع شركاء و معاونين جرم

چنانچه مساله صدور چك بلا محل از ديد قانون صدور چك مورد توجه قرار گيرد، در صورت فرار مجرم اصلي، شركاء و معاونين وي نيز مصون از تعقيب خواهند بود. زيرا در جرم صدور چك بلا محل ، وجود شريك يا معاون متصور نيست، در حالي كه عموما ودر اغلب موارد، كلاهبرداري با مساعدت مؤثر افراد ديگري كه به نحوي با مرتكب همكاري داشته اند، صورت مي گيرد. به طوري كه، بدون ياري آنها قادر به اجراي نقشه مجرمانه خود نمي باشد. ولي در خاتمه كار با صدور چك بلا محل، تنها يك نفر در جلوي صحنه باقي مانده و بقيه مصون از تعرض مي مانند. در نتيجه، خود وي نيز يا متواري شده ويا تنها به تحمل مجازات صدور چك بلا محل تن در مي- دهد. اين حقيقت تأسف انگيز، تنها از اين طرز تفكر ناشي مي شود كه تا قانون صدور چك وجود دارد، فقط بايد اين قانون را در مورد صادر كننده چك بلا محل به إجراء درآورد، و هر زمان كه قانون مذكور منسوخ گردد، قانون راجع به كلاهبرداري در خصوص اينگونه افراد امكان قدرت نمايي پيدا خواهد كرد و به تبع آن شركاء و معاونين مجرم تحت تعقيب قرار خواهند گرفت و حال آنكه اين طرز تلقي از قوانين ناظر بر مساله مورد بحث، با منطق حقوقي و مقصود قانونگذار و مصلحت جامعه انطباق ندارد و تنها نتيجه آن باز گذاشتن راه براي ورود افرادي است كه تك تك و به نوبت وارد صحنه شده و با دستياري يكديگر خود را داراي سابقه تجاري و محل كسب پر رونق معرفي كرده و با إلقاء اينكه محل تجاري و سرمايه موجود در آن متعلق به خود آنها مي- باشد؛ وجوه نقد و يا كالاي افراد را از دست آنها خارج كرده و به نوبت و چه بسا در محله هاي ديگر و يا حتي در شهرهاي ديگر به عمليات بردن مال افراد ادامه داده و در موقع حساب و كتاب و گرفتاري، مدعي شوند كه محلهاي تجاري كه آنها در آنجا به كسب و كار و دريافت وجوه و پرداخت چكهاي بلا محل اشتغال داشته اند، متعلق به ديگري است و سمت آنها در آن مكانها چيزي جز مدير داخلي، حسابدار و اين قبيل مشاغل نبوده است!

د- فعل واحد داراي عناوين متعدده جرم

مطابق ماده46 قانون مجازات اسلامي مصوب 1370 : ((در جرائم قابل تعزير، هرگاه فعل واحد داراي عناوين متعدده جرم باشد، مجازات جرمي داده مي شود كه مجازات آن اشد است.)) با توجه به ماده مذكور مي توان بر اين عقيده بود كه در مواردي كه چك بلا محل به دنبال يك سلسله اعمال متقلبانه و به منظور بردن مال غير صادر شده كه بالمآل عمل صادر كننده چك را از مصاديق قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبرداري قرار مي دهد، عمل صادر كننده حكم فعل واحدي را دارد كه داراي عناوين متعدده جرم بوده و مطابق مدلول ماده فوق مي بايست مجازات كلاهبرداري كه مجازات بيشتري را پيش بيني نموده است براي آن در نظر گرفته شود.

نتيجه 
از مطالب فوق نتايج زير حاصل مي گردد:

1- با در نظر گرفتن قانون صدور چك و قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبرداري ، در واقع نه مي توان گفت كه صدور چك بلا محل مطلقا و هميشه كلاهبرداري است و نه بايد بر اين عقيده بود كه به لحاظ وجود قانون صدور چك (به عنوان قانون خاص) در تمام موارد موضوع با اين قانون قابل تطبيق است. بلكه در واقع، بسته به عوامل و شرايطي كه منتهى به صدور چك بلا محل گرديده است؛ چنانچه اعمال ارتكابي با تعريف و توصيفي كه قانون از كلاهبرداري نموده است انطباق داشته باشد، بايد موضوع را مشمول عنوان كلاهبرداري دانست و در غير اين صورت، مساله با قانون صدور چك منطبق خواهد بود.

2- در موردي كه پس از يك سلسله اعمال متقلبانه ، متهم مالي را از شاكي برده و در إزاي آن چك بلامحلي را به وي داده است بايد بر اين عقيده بود كه چك در جهت كلاهبرداري صادر شده در دست شاكي، در حكم مستند صحت ادعاي اوست كه در اين صورت نام برده را از ارائه هر گونه دليلي اثبات از دست دادن مالش بي نياز گرداند و از اين جهت تفاوتي بين او و كسي كه در شرايط مساوي سفته يا نوشته ديگري را در دست دارد ، وجود ندارد.

3- هر چند كه در قانون صدور چك سوء نيت متهم مفروض است و مجرد صدور چكي كه فاقد محل است . بدون نياز به اثبات قصد مجرمانه و به دليل ملاحظاتي كه قانون گذار مد نظر داشته - قابل تعقيب مي باشد ، ولي ضمنا بايد گفت كه اين قانون تنها در شرايطي قابل اعمال است كه ، شخص بدون توسط به حيله و تقلب مشمول عنوان ((كلاهبرداري )) مبادرت به صورت چك بلا محل مي نمايد . اما در صورتي كه عمل ارتكابي وي با توجه قصد مجرمانه و اقدامات انجام شده ، علاوه بر داشتن عنوان ((چك بلا محل )) داراي عنوان مجرمانه ((كلاهبرداري )) نيز باشد ، نظر به داشتن وصف ((فعل واحد داراي عناوين متعدد)) و تعيين مجازات شديد تر براي جرم اخير ، با صرف نظر كردن از قانون صدور چك ، قانون تشديد مجازات مرتكبين كلاهبرداري در مورد وي قابل اعمال خواهد بود . 
4-در نهايت امر و بنا به حكم قانون ، چنانچه دارنده چك بلامحل با ذكر دلايل مدعي كلاهبردار صادر كننده چك گردد ، مرجع رسيدگي كننده ناگزير از استماع ورسيدگي به دلايل شاكي مي باشد و نبايد به استناد وجود قانون صدور چك – به عنوان قانون خاص – از تعقيب موضوع كلاهبرداري خودداري نمايد . بديهي است كه اگر شكايت شاكي به دليل فقد عناصر و ويژگيهاي لازم قابليت رسيدگي به عنوان كلاهبرداري را نداشت ، تعقيب موضوع از طريق قانون صدور چك ادامه پيدا خواهد كرد . النهايه در صورت پي گيري قضيه از طرف مشتكي عنه ، شاكي بايد در مقابل ادعاي كلاهبرداري نسبت به وي ، به اين دليل كه از عهده اثبات شكايت خود بر نيامده است ، پاسخگوي اتهام وارده به او و تحمل مسائلي كه قانونگذار تحت عنون افتراء براي حفظ حقوق افراد پيش بيني كرده است ، باشد . اين تنها تاواني است كه ممكن است شاكي در مقابل وارد كردن انهام به ديگري بپردازد ، آن هم با جمع بودن شرايطي كه ، از جهت قانوني بتوان وي را مفتري محسوب نمود.

 


 

منابع:

پاورقي : 
1.مصوب يازده آبان 1372.

2- مصوب پانزده آذر 1367.

3- مادة 12 قانون صدور چك مصوب 1355.

4- براي مطالعة بيشتر در اين زمينه رجوع كنيد به : " نقدي بر قانون اصلاحي چك مصوب آبا 1372" به قلم همين نگارنده ، مجلة دانشكدة حقوق و علوم سياسي ، دانشگاه تهران ، شماره 33،1373،صص 43-60. 
5- اين نكته لازم به ذكر است كه دادگاه مي‌تواند مجازات را از 6 ماه هم كمتر تعيين كند . 
6- بايد اضافه كرد كه بسته به مورد ،‌پرداخت جريمه‌هاي مختصر ديگري نيز پيش بيني شده است كه حائز اهميت چنداني نيستند . ر.ك. ماده 12 قانون اصلاح موادي از قانون صدور چك . 
7- نكتة قابل توجه اين است كه در تعيين مجازات كلاهبرداري ، دادگاه نمي‌تواند حبس را از يكسال كمتر تعيين كند .

8- ديوان عالي كشور در خصوص اجرا يا عدم اجراي مادة 139 قانون تعزيرات در مورد چك بلامحل ضمن اظهارنظر مبني بر اجراي مادة مذكور در مورد چك بلامحل چون به صورت مبهمي قضيه را پاسخ گفته است موجب حدوث اختلاف نظر بين محاكم جزايي ، در بر داشت از رأي مذكور شده است . (رأي وحدت روية شماره 577 مورخ 21/7/1371).

 

 



:: برچسب‌ها: کلاهبرداری ، چک ، کلاهبرداری با چک ,
تاریخ : جمعه 9 آبان 1393
بازدید : 476
نویسنده : رسول رشیدی

نخست بايد دانست كه نظام حقوقى ‏هر مكتبی ‏را يك بار با نگاه به مجموعه قوانين آن درچارچوب تعريف شده بايد بررسى‏ كرد و يك بار در مقايسه با نظام هاى ‏حقوقى ‏ديگر و امتياز دهى ‏به برترين ها.

شايد در نگاه اول بتوان به آسانى ‏اثبات كرد كه نظام حقوقى ‏اسلام داراى انسجام است؛ به طور مثال همان طور كه اسلام پرداخت نفقه و هزينه‏ هاى زندگى ‏را بر مرد واجب كرده است، ارث و ديه او را نيز دو برابر تعيين كرده است تا موازنه برقرار شود و در حقيقت وقتى ديه مرد و ارث او دو برابر باشد، در واقع تأمين هزينه زن و فرزند بيشتر شده است.

در يك نظام حقوقی ‏كه تأمين هزينه خانواده به طور مساوى بر عهده زن و مرد می ‏باشد، چه بسا حكم ديه نيز به طور مساوى ‏اعلام شود.

در نگاه دوم كه تحليل و مقايسه نظام هاى ‏حقوقى ‏و امتياز دهى ‏به برترين‏ها می ‏باشد، چه بسا بتوان برترى ‏نظام حقوقى ‏اسلام را از دو زاويه «پيش نگاه» و «پس نگاه» بررسى‏ كرد.

پيش نگاه ها اين است كه اين قوانين از سوى ‏خداوندى‏ است كه به مصالح همه بندگان و نظام هاى ‏اجتماعى ‏آگاه است و طبيعى ‏است كه قوانين او از استحكام، اتقان و پايدارى ‏و به دور از آسيب ها و عوارض جانبى‏ مى‏باشد و با پس نگاه نيز اگر به سستى ‏نظام خانواده در جهان غرب توجه شود و به رشد استفاده ابزارى‏از    زن توجه شود، به صلاحيت قوانين اسلام و برترى ‏آن براى‏حفظ شخصيت زن  پى خواهيم برد.

حكمت تفاوت ديه زن و مرد

با بررسى دلايل و شواهدى كه در اين مسئله وجود دارد، جاى هيچ شك و ترديدى نيست كه تفاوت ديه زن و مرد از احكام قطعى و مسلم اسلام و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامى است؛ اما اين پرسش همچنان براى بسيارى مطرح است كه چرا شارع مقدس ديه زن را نصف ديه مرد قرار داده است؟ در پاسخ بايد گفت كه پرسش از چرايى تفاوت ديه زن و مرد، پرسش جديدى نيست و در عصر امامان معصوم‏عليهم السلام نيز اين پرسش مطرح بوده است. در روايت هايى كه از امامان معصوم‏عليهم السلام در اين زمينه سؤال شده، محور اصلى پاسخ ها را تعبد نسبت به احكام الهى و پاى بندى به سنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) تشكيل مى‏دهد كه اين همان روح شريعت و اساس دين دارى است و بدون آن اسلام و مسلمانى جز ظاهرى توخالى چيزى نخواهد بود.

با وجود اين، تعبد و تسليم در برابر احكام شرع، منافاتى با پى جويى از حكمت و فلسفه آنها ندارد؛ زيرا ما معتقديم كه اوامر و نواهى الهى بر مصالح و مفاسد واقعى مبتنى بوده و در همه احكام شرع، منافع بندگان و دفع ضرر از آنها لحاظ شده است.

از بررسى مجموع دلايلى كه در اين زمينه از سوى انديشمندان مختلف بيان شده است، مى‏توان به نحو اختصار به موارد ذيل اشاره نمود:

1. ارزش انسانى به بهاى بدنى نيست تا امتياز را در ديه‏ها ارزيابى كنيم. و براى ارزيابى انسان در اسلام، نبايد به سراغ ديه رفت تا ما تفاوت زن و مرد را در ديه جست‏وجو كنيم؛ بلكه بايد در آن‏جا كه سخن از ارتباط با ملك، وحى و امثال آنهاست، ارزش واقعى انسان را شناخت تا در نهايت ديد كه در آن‏جا زن نيز سهمى دارد يا نه؟ مسئله ديه صرفاً يك امر اقتصادى است و ملاك ارزيابى انسان نيست و همچنان كه در شريعت براى سگ - اگر جزء درندگان نباشد - ديه تعيين شده است، براى تن انسان نيز ديه اى قائل شده است. ديه، يك حساب فقهى است و ارتباطى با اصول مذهب ندارد. مهم ترين شخصيت هاى اسلامى با ساده ترين افراد از نظر ديه يكسان هستند. ديه مرجع تقليد، ديه يك انسان متخصص و ديه يك انسان مبتكر، با ديه يك كارگر ساده در اسلام يكى است. به دليل اين كه ديه عامل تعيين ارزش نيست و تنها يك ابزار است‏1

به بيان ديگر، ديه مالى است كه در برابر آسيبى كه به انسان وارد شده است‏ گرفته مى‏شود. مقدار آن به ارزش شخص آسيب ديده ارتباط ندارد. بنابراين، كسى نمى‏تواند بگويد چون ديه زن نصف ديه مرد است، زن نصف مرد ارزش دارد. عظمت و ارزش انسان به صفات و كسب مراتب علمى و عملى وابسته است و در اين جهت مرد و زن يكسانند. قرآن مجيد مى‏فرمايد:

«پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد (و فرمود) من عمل هيچ صاحب عملى از شما را، از مرد يا زن كه همه از يكديگرند، تباه نمى‏كنم.»2

«هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه‏اى حيات (حقيقى) بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند، پاداش خواهيم داد.»3

«و كسانى كه كارهاى شايسته كنند، مرد باشند يا زن، در حالى كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مى‏شوند و به قدر گودى پشت هسته خرمايى مورد ستم قرار نمى‏گيرند.»4

«هر كه بدى كند، جز به مانند آن كيفر نمى‏يابد و هر كه كار شايسته كند، مرد باشد يا زن، در حالى كه ايمان داشته باشد، آنان داخل بهشت مى‏شوند و در آن‏جا بى‏حساب روزى مى‏يابند.5

بنابراين، ارزش انسان به انسانيت او و نايل شدن وى به مراتب والاى قرب الهى است و در اين جهت، جنسيت نقشى ندارد؛ زن و مرد يكسانند و چه بسا زنان از استعداد بهترى برخوردار باشند.

ديه به معناى قيمت نهادن شخص و شخصيت نيست؛ بدين سبب، اگر يكى از شخصيت‏هاى بزرگ علمى يا سياسى كشور در جريان يك قتل غير عمد كشته شود، ديه‏اش با ديه كارگر ساده‏اى كه اين گونه جان باخته، برابر است و كسى نمى‏تواند بگويد چون فقدان آن شخصيت خلأ بزرگى در جامعه ايجاد مى‏كند، ديه‏اش بيشتر است؛ چنان كه قتل عمد گناهى بسيار بزرگ است و در اين زمينه زن و مرد تفاوت ندارند. قرآن كريم مى‏فرمايد: «هر كس، كسى را جز به قصاص قتل يا (به كيفر) فسادى در زمين بكشد، چنان است كه گويا همه مردم را كشته باشد.»6

2. از آن جا كه در مسائل اخلاقى هيچ امتيازى بين زن و مرد نيست و در مسئله ديه نيز جنبه خير بودن مطرح نيست، و مربوط به جنبه بدنى است، و چون مردها در مسائل اقتصادى معمولاً بيشتر از زن ها بازدهى اقتصادى دارند، ديه آنها نيز بيشتر است و اين بدان معنا نيست كه از ديد اسلام مرد ارزشمندتر از زن است؛ بلكه تنها بعد جسمانى آن دو صنف لحاظ مى‏شود.

يكى از مراجع معاصر در درس خارج فقه خود موضوع تفاوت ديه زن و مرد را مورد توجه قرار داد كه به طور مختصر به آن اشاره‏كنيم. ايشان ضمن جواب اجمالى به اين مسئله متذكر مى‏شوند كه ديه بر عكس آنچه در فارسى گفته مى‏شود، «خون بها» نيست. خون انسان بالاتر از اين است كه قيمتش اينها باشد؛ بلكه به تصريح قرآن، خون يك انسان برابر با خون همه انسان‏هاست7 ديه، جنبه مجازات دارد - تا شخص حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات نكند و هم جبران خسارت اقتصادى است؛ يعنى مردى يا زنى در اين خانواده از ميان رفته است و جاى او خالى است و اين خلأ، خسارت اقتصادى به آن خانواده وارد مى‏كند. براى پر كردن اين خسارت اقتصادى، ديه داده مى‏شود8

3. در يك جامعه مطلوب دينى كه اسلام در پى تحقق آن است، اغلب فعاليت هاى اقتصادى بر دوش مرد گذاشته شده و مهم ترين وظيفه زن، اداره كانون بنيادى ترين هسته تشكيل جامعه، يعنى خانواده است. بدين ترتيب آثارى كه از نظر اقتصادى بر وجود يك مرد مترتب مى‏شود، اغلب بيش از يك زن است و از اين رو است كه تحصيل نفقه نيز بر عهده مرد گذاشته شده و بر او واجب است. بر اين اساس، فقدان يك مرد از صحنه خانواده و اجتماع، از نظر اقتصادى آثار زيان بارترى بر جاى مى‏گذارد تا فقدان يك زن. بنابراين عدالت اقتضا مى‏كند كه به هنگام ضرر اقتصادى حاصل از فقدان يك مرد از محيط خانواده و اجتماع، به عامل مولد بودن او از حيث اقتصادى توجه شود و بين ديه او و ديه يك زن فرق گذاشته شود به بيان ديگر در حقوق اسلامى وظايفى خاص بر عهده زن و مرد نهاده شده است كه تخلف‏ناپذير است؛ براى مثال نفقه و خرج همسر، تهيه مسكن، خوراك، لباس و پرداخت مهريه بر عهده مرد گذاشته شده است. اگر زنى خود از منبع اقتصادى مستقل و موقعيت شغلى عالى برخوردار باشد، اشكال ندارد؛ ولى از نظر شرع، وظيفه پرداخت مخارج خانه و هزينه مسكن به عهده او نيست و شوهر نمى‏تواند وى را به پرداخت كمك هزينه خانه و زندگى مجبور سازد؛ البتّه اگر زن با رضايت خاطر و تمايل درونى، شوهر را در اداره بهتر خانه يارى دهد، مسئله‏اى ديگر است؛ ولى اين وظيفه شرعاً بر عهده مرد نهاده شده است.

4. علاوه بر آنچه گذشت، بايد توجه داشت؛ باوجودى كه ديه زن نصف ديه مرد است، زن‏ها بيشتر انتفاع مى‏برند؛ زيرا به طور معمول ديه زن به شوهر و بچه‏ها پرداخت مى‏شود و ديه مرد به زن و بچه‏هايش مى‏رسد و چون با از بين رفتن مرد، زن بيشتر صدمه مى‏بيند، لذا ديه مرد را بيشتر كرده‏اند تا مقدارى از فشارى كه در نتيجه از دست رفتن مرد، متوجه زن مى‏شود، جبران گردد.

 


 

منابع :

 

1- آيت الله جوادي آملي – زن در آينه جمال وجلال  صفحه 418

2- سوره آل عمران آيه 195

3- سوره النحل  آيه 97

4- سوره النسا  آيه 124

5- سوره غافر  آيه 40

6- سوره مائده  آيه 32

7- آيت الله مكارم شيرازي روزنامه آمزشي پژوهشي فيضيه شماره 18

8 – شفعيي سربستاني  -  قانون ديات ومقتضيات زمان   -   دفتر اول



:: برچسب‌ها: دیه زن نصف مرد ، چرا دیه زن نصف مرد است ؟ ,

تعداد صفحات : 54


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جامع ترین وب سایت حقوقی و آدرس biglawyer.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 146
بازدید دیروز : 163
بازدید هفته : 562
بازدید ماه : 2277
بازدید کل : 335362
تعداد مطالب : 540
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

این صفحه را به اشتراک بگذارید تماس با ما




در اين وبلاگ
در كل اينترنت
چاپ این صفحه

RSS

Powered By
loxblog.Com